شهر زیرزمینی شگفت انگیز تاریخی در کیش !
معبد آناهیتـــــــــا ، بزرگترین بنای سنگی ایـــــران
معبد آناهیتا بزرگترین بنای سنگی ایران است و شیوه ی ساخت معماری آن شامل رواق های سرپوشیده طویل در چهار سوی صحن وسیع مستطیل شكل ، تعداد زیادی ستون های تناور و كم ارتفاع در دو سوی رواق ها فضای كوچك مستطیل شكل در شرق صحن بزرگ ، در میان بنا های تاریخی و یادمانی كشور منحصر به فرد است.
بقایای این معبد عظیم با مساحتی قریب به 46 هزار متر مربع بر فراز صخره ای كم ارتفاع از نوع شیست ( سنگ سیلیس از انواع سنگ های آتشفشانی ) در شهر كنگاور و در استان كرمانشاه قرار دارد.محور اصلی ارتباطی همدان و كرمانشاه از ضلع غربی محوطه ی وسیع معبد می گذرد و دشت زیبای كنگاور زیر پای آن گسترده است.
معبد آناهیتا نیز همچون دیگر بنا های كه بر بلندی ساخته شده است ، شیوه ی صفه سازی در دوران كهن در فلات ایران متداول بودته و در دوره های بعد نیز بنا های مهم پرستشگاهی و برخی بنا های حكومتی روی صفه بنا شده اند.
قدیمی ترین اشاره به آناهیتا را می توان در نوشته ی ایزیدورخاراكسی، جغرافیانویس یونانی یافت كه در سال 37 میلادی از كنگاور گذشته و از آن به نام كونكوبار ( Concobar ) یاد كرده است. او بوجود معبدی برای نیایش الهه ی آرتمیس ( ایزد بانوی آناهیتا ) در این شهر اشاره كرده است . در متون مربوط به دوره اسلامی هم ساخت معبد را به خسرو پرویز نسبت داده اند در این متون از مسجد آدینه ای به نام مونس نیز باد شده كه خلیفه عباسی آن را ساخته بود.یاقوت مولف معجم البلدان در قرن هفتم هجری هم از شهر كنگاور به نام كنكور ام برده است.ظاهراً قرار گیری در مسیر ارتباطی مراكز مهم تمدن های كهن بین النهرین و پارس و حاصلخیزی دشت كنگاور عامل رونق كنگاور در دوران كهن بوده است.
گذشته از این سیاحان اروپایی كه در سده نوزده میلادی از معبد دیدار كرده اند و از آن به معبد نیایش ایزدبانوی آناهیتا یاد كرده اند .پژوهشگرانی چون هرتسفلد ، آندره گدار ، اشمیت و آرتور پوپ آناهیتا را معبد سلوكی پارتی به سبك معماری یونانی اعلام كرده اند.
نخستین بار در فاصله ی سال های 1347 – 1354 خورشیدی یك هئیت ایرانی به سرپرستی سیف ا... كام بخش فرد كاوش های باستان شناسی را در كنگاور آغاز كرد. در سال های بعدی ( 1377 ) نیز به طور متناوب كاوش های باستان شناسی در منطقه صورت گرفته است در این كاوش ها در میان قبور كه اغلب آن ها متعلق به دوران پارتیان است . سكه های مربوط به فرهاد اول ( اشك پنجم ) و ارد ( اشك سیزدهم ) و همچنین اشیا و ابزار معاش و زیور آلات كشف شده اند و در عین حال در این مجموعه بیش از 200 علامت به عنوان علایم حجاری كشف شده كه باستان شناسان مربوط به دوره های هخامنشی ، آرامیان و سامیان بین النهرین ، اشكانی و پهلوی ساسانی می دانند.
« وضعیت كالبدی بنا »
بنای آناهیتا چهار ضلعی مستطیل شكل و پهناوری آن به ابعاد 209 × 244 متر مربع است و هر ضلع ان دیواری به ضخامت 18.5 متر است كه روی آن ردیفی از ستون های قطور قرار گرفته است . بلند ترین نقطه معبد 32 متر از سطح زمین ارتفاع دارد و اختلاف سطح بین دو نقطه ی منتهی الیه شمال غربی و جنوب غربی آن به 14 متر بالغ می شود.پیكره ی دیواره های سكو وسیع معبد عمدتاً با لاشه سنگ و ملات گچ ساخته شده است. اما نمای بیرونی آن ها با قطعات سنگی بزرگ پاكتراش چنان استادانه پرداخت شده كه به ملات نیازی نداشته و به صورت خشكه چین است.
در ضلع جنوبی بنا پلكان دو طرفه ای به درازای 154 متر احداث شده كه هر 2 تا 5 پله ی آن در یك بلوك سنگی تراشیده شده اند و پله های عظیم صفه تخت جمشید را تداعی می كنند . تعداد سنگ های پله در پلكان شرقی 26 و در پلكان غربی 21 عدد است . اما با توجه به ارتفاع دیواره های معبد رد این بخش كه تنها 8.20 متر از آن باقی مانده است به تعیین تعداد پله ها بیشتر از تعداد كنونی بوده است.
در بخش شمال شرقی آناهیتا نیز دو ردیف موازی سنگ های تراشیده به كار رفته كهبر وجود یك فضای ورودی به عرض 2 متر در این بخش از بنا دلالت دارد.در مركز بنا صفه ای در راستای شرقی و غربی ساخته شده است كه 94 متر درازا و 9.30 متر پهنا و بین 3 تا 5 متر ارتفاع دارد . این صفه از لاشه سنگ های بزرگ كه حداقل یكی از سطوح آن صاف بوده است و نمای ان با ملات گچ پوشیده شده اما در برخی از سطوح پایین دیوار حتی نشانی از آن باقی نمانده است.روی دیوار های این بنا به جز فاصله ی بین دو رشته ی پلكان جنوبی یك ردیف ستون قرار گرفته كه كوتاه و قطورند فاصله ی ستون ها از محور تا محور 45 سانتی متر است . بلندای هر ستون شامل پایه ، ساقه و سرستون معادل 3.54 متر و قطر هر یك از ساقه های ستون های استوانه ای شكل 144 و گیلویی زیر پایه ی ستون 60 سانتی متر ارتفاع داشته و مجموعاً با بخش زیرین و زبزین به 475 متر می رسیده است.
نسبت قطر ستون به ارتفاع آن 3 به 4 و قطر و تناسب میان ارتفاع سر ستون و ایین آن 1 به 3 است. این قاعده بر خلاف سنت و نسیت های ستون سازی یونان در دوران « آركائیك » و « كلاسیك » است.
سبك « دوریك » در معماری یونان عهد « آركائیك » كه نمونه بارز معماری و حجاری آن معبد « پوزنیدون » بوده و دارای ستون هایی كه ارتفاع آن ها 4 برابر قطرشان است در حالیكه ابعاد یك واحد ستون در معبد آناهیتا متشكل از پایه + سر + میان ستون برابر 355 سانتی متر است و این اندازه برابر فاصله بین دو ستون و ضمناً معادل دو برابر قطر پایه ستون است . باید خاطر نشان كرد كه ستون های آپادانا در مقایسه با ستون های آناهیتا ، كالبدی كشیده تربلند تر دارند و به عناصر تزیینی همچون گل و برگ و خطوطی برای تجسم احجام هنری و حیوانی مزینند .
به طور كلی در معبد آناهیتا ستون بندی بنا به صورت ردیفی و متوازی در جهار جنب محدوده ی خارجی بناست. در فضای میانی ، صحن باز و بسیار بزرگ بر فراز سكویی محصور بین ستون ها و فضای كوچك مستطیل شكلی در راستای شرقی – غربی قرار دارد كه ان هم با مجموعه ای از ردیف های ستون های كوتاه سنگی محصور می شده و به اعتقاد بسیاری از باستان شناسان فضای اصلی معبد بوده است. همانطور كه اشاره شد ستون ها در این معبد بر خلاف آپاداناهای داریوش و پاسارگاد ساده و بدون تزیین ، كوتاه و قطورند و غیر از یك ردیف گیلویی ( بالشتك ) چوبی سقف دیگری را ( برخلاف آپادانا ) تحمل نمی كرده است . در عین حال ستون های یاد شده به مثابه ی نرده ها و حفاظ تزیینی قابل بررسی و بذل توجه بسیارند.
نقشه های معبد ایزد بانوی آناهیتا
به رغم ارزش مجموعه آناهیتا و محصر به فرد بودن آن ، متاسفانه بیشترین تخریب وارد بر بنا در دوران اخیر از سوی مردمی صورت گرفته است كه از سر نا آگاهی ، بیش از بلایای طبیعب و عوامل جوی ، در این زمینه اثر گذار بوده اند ، هنوز سالخوردگانی در كنگاور هستند كه به یاد دارند سنگ های یكژارچه و سپید رنگ آناهیتا و آن ها را در گوی محلی « گچكن » می نامیده اند . حتی با اندكی جستجو در میان واحد های مسكونی بافت قدیم شهر می توان نشانه های بسیاری از سنگ های خوش تراش عظیم آناهیتا مدفون در بدنه ها و دیوار های ان ها یافت.
این میراث گرانقدر بنایی جاودانه واقه بر بلندای صخره ای مرتفع و شكل گرفته در یك مكان مقدس به شمار آورد كه چون دیگر مكان های خاص و ویژه برگزاری ایین ایرانیان با حضور آب جاری در مرتفع ترین صفحات آن جذابیت و هیمنه ای كم نظیر داشته است. با این همه هنوز هم شامگاهان به وقت آرام گرفتن خورشید در ویرانه های عظیم آناهیتا و در میان ستون های ستبر بر جای مانده در آن می توان حضور روح اساطیری ایزد بانوی ایران باستان ( آرتمیس = آناهیتا = الهه آب ) را احساس كرد.
«چگونه» به ایرانی بودن خود افتخار كنیم

لطفاً ابتدا نامهای را كه در زیر با عنوان «چرا باید به ایران افتخار كنیم» آمده است مطالعه كنید و سپس به پاسخ آن (در پایین نامه) نظری بیاندازید:
چرا باید به ایران افتخار كنیم ؟
آیا میدانید : اولین مردمانی كه سیستم اگو یا فاضلاب را جهت تخلیه آب شهری به بیرون از شهر اختراع كرد ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه اسب را به جهان هدیه كردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه حیوانات خانگی را تربیت كردند و جهت بهره مندی از آنان استفاده كردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه مس را كشف كردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه آتش را در جهان كشف كردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه ذوب فلزات را آغاز كردند ایرانیان بودند در شهر سیلك در اطراف كاشان .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه كشاورزی را جهت كاشت و برداشت كشف كردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه كشتی یا زورق را ساختند ایرانیان بودند به فرمان یكی از پادشاهان زن ایرانی.
آیا میدانید : اولین ارتش سواره نظام در دنیا توسط سام ایرانی اختراع شد با 115 سرباز .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه حروف الفبا را ساختند در 7000 سال پیش در جنوب ایران ، ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه به كرویت زمین پی بردند ایرانیان بودند .
آیا میدانید : اولین مردمانی كه قاره آمریكا را كشف كردند ایراینان بودند و كریستف كلب و واسكودوگاما بر اثر خواندن كتابهای ایرانی كه در كتابخانه واتیكان بوده به فكر قاره پیمایی افتادند .
آیا میدانید : كلمه شاهراه از راهی كه كورش کبیر بین سارد پایتخت كارون و پاسارگاد احداث كرد گرفته شده است .
آیا میدانید : اولین هنرستان فنی و حرفه ای در ایران توسط كورش كبیر در شوش جهت تعلیم فن و هنر ساخته شد .
آیا میدانید : دیوار چین با بهره گیری از دیواری كه كورش در شمال ایران در سال 544 قبل از میلاد برای جلوگیری از تهاجم اقوام شمالی ساخت ، ساخته شد .
آیا میدانید : داریوش كبیر طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت كاملا رایگان بنیان گذاشت كه به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بدانند كه به همین مناسبت خط آرامی یا فنیقی را جایگزین خط میخی كرد كه بعدها خط پهلوی نام گرفت . ( داریوش به حق متعلق به زمان خود نبود و 2000 سال جلو تر از خود می اندیشید . )
آیا میدانید : داریوش برای ساخت كاخ پرسپولیس كه نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار كارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به كار گماشته بود و به هر استادكار هر 5 روز یكبار یك سكه طلا ( داریك ) می داده و به هر خانواده از كارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن - كره - عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یكبار استراحت داشتند .
آیا میدانید : داریوش برای اولین بار در ایران وزارت راه - وزارت آب - سازمان املاك -سازمان اطلاعات - سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد .
آیا میدانید : اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان توسط داریوش ساخته شد ...
یاد آنان گرامی . شاید ما ذره ای میهن پرستی را از آنان بیاموزیم.
خب، حالا پاسخ مرا در زیر مطالعه فرمایید:
نمیدانم چه كسی اینها را نوشتهاست ولی جای یك سری جمله بر همین وزن خالی است:
- اولین مردمانی كه در دنیا حمام آفتاب گرفتند و انرژی خورشیدی را كشف كردند ایرانیها بودند.
- اولین مردمانی كه در دنیا كتاب ورق زدند ایرانیها بودند.
- اولین مردمانی كه در دنیا متوجه شدند اگر كف پا را قلقلك بدهیم آدم خندهاش میگیرد ایرانیها بودند.
- اولین مردمانی كه در دنیا آب خنك نوشیدند ایرانیها بودند.
- اولین مردمانی كه در دنیا متوجه وجود رادیواكتیویته شدند ایرانیها بودند.
- و قس علیهدا!
اشتباه نشود، من هم میگویم كه باید به ایرانی بودنمان افتخار كنیم. همانطوری كه هر بچهای باید به پدر مادر خود افتخار كند چون علیرغم همه ضعفها و قوتها پدر مادر وی هستند و مدیون آنها است و قابل عوض شدن نیستند. اما ای كاش میتوانستیم به ایرانی بودن خودمان چنین افتخار كنیم:
- من به ایرانی بودن خودم افتخار میكنم چون ما ایرانیها از همه ملل در راه ساختن خودم و كشورم و دنیا بیشتر تلاش میكنیم و هر روز ساعتها كار مفید میكنیم.
- من به ایرانی بودن خودم افتخار میكنم چون ما ایرانیها از همه ملل بیشتر در راه تولید علم و فرهنگ تلاش میكنیم.
- من به ایرانی بودن خودم افتخار میكنم چون ما ایرانیها از همه ملل بیشتر اخلاق را در رابطه با خود، هم وطن، همنوع و طبیعت، حیوانات و گیاهان اطراف رعایت میكنیم.
- من به ایرانی بودن خودم افتخار میكنم چون ما ایرانیها كمترین میزان فقر، كمترین میزان بیسوادی، بیشترین میزان تولید، كمترین میزان جرم و جنایت و كمترین میزان اعتیاد را داریم.
- و مانند آن.....
- یكی از منفعلترین ملل بودهاست كه در مقابل هر اتفاقی تسلیم حوادث و خواست دیگران بوده است.
- از علم دنیا كه در این مدت تولید شده است كمترین سهم را داشته ایم. ما یك صدم جمعیت دنیا را داریم اما حتی به اندازه یك درصد خودمان هم علم و فرهنگ و محصول تولید نكردهایم. انتظار میرود از هر هزار دانشمند و فرهیخته عالم حداقل ده تای آنها (یك درصد) ایرانی باشد كه حتی یكی هم ایرانی نیست!
- از نظر ضریب هوشی در قسمتهای پایین جدول قرار داریم (در یك مطالعه در بین صد كشور مورد بررسی از نظر متوسط ضریب هوشی ایران رتبه هفتاد و هشتم را دارد!) البته باهوش نبودن گناهی نیست اما وقتی كه باهوش نباشی و به فرض باهوش بودن فعالیت نكنی آن گاه خیلی خطرناك است، مثل شاگرد مدرسهای كه هوش معمولی داشته باشد میماند كه با فرض نابغه بودن درس خواندنش را تعطیل كند!
- كمترین تولید ملی محصولات و خدمات را داشتهایم.
- در اكثر اتفاقات سرنوشتساز متضرر شدهایم. (این كه بعضی ایرانیها میگویند كه ما ملت باهوشی هستیم من نمیدانم این چگونه ملت باهوشی است كه همیشه سرش كلاه میرود)
- نخبهها و زحمتشكان خودمان را به راحتی تنها میگذاریم و (به بهانه پارهای اشتباههای آنها) تلاشهایشان را فراموش میكنیم و اجازه میدهیم تا در تنهایی نابود شوند. از امیركبیر بگیر تا برسی به قائممقام و مدرس و حتی رضاشاه و مصدق و همین اخیراً هم رزمندگان جنگ علیه عراق.
- كمترین تلاش را در بهبود وضع خود میكنیم و تمام چشممان به شانس، نفت و نخود (!) و منابع طبیعی است.
- در عدم رعایت اخلاق نسبت به همنوع، هموطن و طبیعت داریم كمكم ركورددار میشویم.
- در اثر بیعرضگی، كمهوشی و كمكاری و تنبلی خودمان هزار جور بلا سرمان میآید و همه را تقصیر تقدیر، بلایای طبیعی، سرنوشت و صدام و این رژیم و آن رژیم و انگلیس و شوروی، آمریكا و اروپا میاندازیم.
- حرفهای بیاساس و مسخرهای مانند ادعای ثروتمند، باهوش، با فرهنگ، با استعداد بودن
- افتخار كردن به تاریخ مبهم و بسیار دورمان
- انداختن همه تقصیرها بر عهده تقدیر و طبیعت و كشورهای دیگر و رژیمهای سیاسی مختلف
- در انتظار شفاعت و تقدیر و ... بودن
- كار و تلاش و افزایش تولید
- افزایش علم و آگاهی
- همكاری و همیاری با همكار، هموطن و همنوع
- رعایت اخلاق
جایگاه زن در ایران باستان
زن ایرانی در دوره هخامنشیان در کلیه امور همچون مردان به کار و پیشه مشغول بوده است. این را کشف سنگنبشتههای گلی در تخت جمشید به اثبات میرساند. جالب این که بدانید زنان در هنگام زایمان مرخصی با حقوق داشتهاند و همچنین پس از زایمان به آنان پاداشهای گران بها نیر داده میشد. در برخی از سنگ نبشتهها شاهد آن هستیم که مردان در خدمت زنان کار میکنند و ریاست کارها به زنان است و نیز میبینیم که زنانی معرفی شدهاند که املاک وسیع و کارگاههای بزرگی داشتهاند، همچنین زنان دوره هخامنشی میتوانستند بدون هیچگونه دخالت شوهر در املاک و داراییهای خودهرگونه تصرفی که مایل بودند، بنمایند.در ایران باستان، مقام زن در جامعه بسیاربالا بود و زن در بسیاری از شئون زندگی با مرد همکاری میکرد. بنابرنوشته کتاب نیرنگستان پهلوی، زنان میتوانستند در سرودن یسنا و برگزاری مراسم دینی حتی با مردان شرکت کننده یا خود به انجام اینگونه کارها بپردازند.
زنان حتی میتوانستند درا وقات معینی به پاسداری آتش مقدس پرداخته و طبق کتاب ماتیکان هزاردادستان به شغل وکالت و قضاوت مشغول شوند. در فروردین یشت و دیگریشتها و همچنین شاهنامه و دیگرحماسههای باستانی این سرزمین، اسامی بسیاری از این زنان نامدار و پهلوان و میهن پرست دین دار- که به واسطه کارهای مفید و نیکشان در گروه زنده و روانان جاوید، درآمدهاند – نام برده شده و برروان فرهمند آنان درود فرستاده میشود.
در ایران باستان زنان همچون مردان میتوانستند فنون نظامی را یاد بگیرند و حتی فرماندهی سپاهیان را بر عهده بگیرند (مانند: بانو آرتمیس که فرمانده سپاهیان ایران در برابر یونانیان بود، و گردآفرید که مرزدار ایران بود و در برابر سهراب صف آرایی کرد).
زیبایی تمدن ایران و فرهنگ انسانی اش در اینجا بیشترآشکار میشود که زنی ایرانی دارای شخصیت حقوقی و برابر با مردان بوده و میتوانسته به شغل وکالت دادگستری بپردازد و حتی بر مسند قضاوت بنشیند و قضاوت کند. بنابه گفته کتاب هزار دستان (هزار ماده قانون) زنان دانشمند و باسواد به پیشه قضاوت مشغول بوده اند. این زیبایی تمدن دیدن چهرههایی درخشان از زنان ایرانی که بر جایگاه والای شاهنشاهی ایران تکیه زدهاند نمایان تر میشود.
چهرههایی همچون «هما»، «آذرمیدخت»، «پوراندخت»، «دنیاک» و نیز چهرههایی مشهوری که فرماندهی سپاهیان ایرانی را بر عهده داشتهاند: همچون آرتمیس، کردیه، بانوگشسب، گردآفرید و... نیز زنان سیاستمدار و دانشمندی که به تنهایی و یا دوش به دوش مردان خود ایستادند و از این سرزمین پاسداری کردند، زنانی چون: آتوس (همسرکورش بزرگ)، شهربانو استر، شهربانو موزا، پروشات، آتوسا (همسرسیاستمدارو هوشمند اردشیر دوم)، پانته، کتایون، سیندخت، فرنگیس، فرانک، شیرین، منیژه، ارنواز، شهرناز، رودابه، تهمینه، دوغدو، پورچیست (چیستا دخترکوچک آشوزرتشت).
زوپیروس سردار بزرگ ایرانی
![[تصویر: xrnrn3ca5cm823jvry0r.jpeg]](http://up.daniyalonline.com/images/xrnrn3ca5cm823jvry0r.jpeg)
دانستنی های جالب در مورد کوروش بزرگ و داریوش بزرگ
![[تصویر: 4ozs9ln2fgb19tx0tlj4.jpeg]](http://www.up.daniyalonline.com/images/4ozs9ln2fgb19tx0tlj4.jpeg)
کاخ صد ستون (تالار تخت) » تخت جمشید
در شمال ایوان شمالی ، حیاطی بزرگ وجود دارد و در مشرق آن یک دستگاه ساختمانی مشتمل بر تالارها ، انبارهای سربازی ، راهروها و دالان های کوچکتر قرار دارد و در شمال حیاط کاخ نیمه تمامی است درست به شکل و طرح دروازه خشیار شا که پیشتر توصیف شد . در مغرب حیاط ، دالانی بلند و انبار مانندی است که در شمال بریده می شود تا دو حیاط آپادانا و صد ستون را به هم بپیوندد . یک خیابان بزرگ به طول ۹۰ متر و عرض تقریبی ۱۰ متر از دروازه خشیار شا به طور مستقیم رو به شرق تا به شمال دروازه نیمه تمام می رسد و این خیابان را خیابان سپاهیان می نامند زیرا می پندارند رژه سربازان جاویدان در آن انجام می گرفته است . اکنون به شرح برخی از قسمتهای مهم این کاخ می پردازیم .
تالار بسیار مهم صد ستون یا تالار تخت را خشیار شا آغاز کرد و اردشیر یکم به پایان رسانید . این مطلب را یک سنگ پی بنا که هرتسفلد در گوشه جنوب شرقی تالار یافت گواهی می کند .
این خشت سنگی به اندازه ۳۵ *۳۵*۵/۷ سانتی متر است و بر دو روی و یک لبه آن نوشته ای به خط میخی بابلی نقر شده که بر اساس ترجمه کامرون بدین گونه است :
اردشیر شاه گوید : این خانه خشیار شاه ، پدر من ، پی اش را ریخت ، به تایید اهورا مزدا ، من ، اردشیر شاه ، آن را برآوردم و تمامش کردم
احتمالا” بنای کاخ در حدود ۴۷۰ ق . م آغاز و حدود ۴۵۰ ق . م تمام شده است . دیوارهای تالار ، ازاره ای از سنگ سیاه مرمر به ارتفاع ۴۰ سانتی متر داشته است . در هر یک از دیوارها دو دریچه سنگی و نه تاقچه درست کرده بودند مگر در دیوار شمالی که فقط دو تاقچه ( در دو گوشه ) و در عوض پنج دریچه سنگی داشته است . ده ردیف ستون – هر ردیف ده تا – سقف بنا را بر پای می داشته اند . زیر ستون ها همه زنگولهای بوته دار و قلمه ستون ها استوانه ای شیار دار و مکلل به گل و بوته های مرکب و مظهر درخت نخل بوده است . بر روی ستون های گاو دو سر گذارده بودند . بنابر تحقیقات تیلیا و همسرش ارتفاع ستون ها به ۱۴ متر می رسیده است . از همه سر ستون های تالار تنها دو عدد بسیار زیبا و درخشان آن باقی مانده بود که آنها را در دهه ۱۹۳۰ م. به شیکاگو بردهاند.
درگاه جنوبی
دو درگاه جنوبی به دالان بلند و درازی باز میشدهاند که در گوشهی غربی به یک اتاقک میپیوسته است و از این اتاق با پلکانی کوچک به قسمت شمالی حرمسرا و از آنجا به کاخ سه دری راه مییافتهاند و با پلکان دیگری به دالان غربی تالار میرسیدهاند. خود این دالان توسط درگاه پلهداری به جنوب حیاط آپادانا وصل میگردیده است. دو درگاه شرقی به صندوقخانهها و یا یک دالان مرکب متصل بودهاند اما درگاههای شمالی به ایوانی بزرگ که دو ردیف هشت تایی ستون داشته، باز میشده است. این ستون درست مانند ستونهای تالار بودهان، ولی سرستون انسان دوسر داشتهاند یعنی مانند سرستونهای ایوان شمالی کاخ سه دری بودهاند. این مطلب میرساند که هر دو بنا متعلق به یک دوره یعنی زمان اردشیر یکم بودهاند.
(یکی از ستونهای این ایوان را تعمیر و باز برپا کردهایم). در دو طرف ایوان، دو اتاق برای سربازان ساخته بودند و بر درگاه آْنها، نقش سربازانی با نیزه و سپر نئین کنده بودند که روی به درون ایوان دارند. بر جرز گوشهی شمال غربی این اتاقها سر و گردن دو گاو ساختهاند. (یکی از آنها را در اواخر دههی پنجاه شمسی به جایش نصب کردهایم.) در سرتاسر ایوان و تالار آثار سوختگی شدید و مهیبی که هدیهی اسکندر به ایرانیان بود بچشم میخورد. گذشتگان بقایای اشیاء سوخته و خاکستر چوب سدر متعلق به سقف را یافتهاند و بدین سبب شکی نمانده است که کاخهای تخت جمشید را آتش ویران کرده است.
چخار موضوع بر درگاه تالار (صدستون) حجاری شده است. یکی صحنهی بارعامی است که چهاربار، بر هر طرف دو درگاه شمالی، تکرار شده است، دوم صحنهی اورنگ بران بر درگاه جنوبی است و سوم چهار نقوش (شاه شیرکُش) و (پهلوان هیولا کش) است که بر درگاههای شرقی و اغربی کنده شده است.
درگاههای شمالی
(درگاههای شمالی) ازنظر ارتفاع بلندتر از درگاههای دیگر میباشند، رویه ی دیوار هر درگاه را به شش قسمت افقی تقسیم کردهاند و در قاب بالایی اردشیر یکم بر کرسی فرمانروایی نشسته است و روی به بیرون دارد. در برابر او دو عودسوز گذاشتهاند و مردی در جامهی مادی اندکی به جلو خم شده است و با دستی عصای حاجبان را گرفته و دست دیگر را بالا آورده دهانش را لمس میکند. پشت سر او مردی ایستاده است است که جامهی پارسی دارد اما یک شال رخجی را چند دور گرد سرش پیچیده و به دستی یک عوددان دارد و دست دیگر را روی مچ دست اول انداخته است و با احترام تمام روی به تخت پادشاه کرده است. پشت سر پادشاه سه نفر ایستادهاند؛ اولی که بدون ریش و سبیل است، خواجهایی درباری بوده و در جامهی پارسی با کلاه شالوتر رخجی است، که مگسپرانی را با یک دست بالای تاج پادشاه گرفته است و حوله ای به دست دیگر دارد . نفر دوم مردی است در جامه مادی که ترکش کمان دار ، تبر زین و به طور کلی اسلحه پادشاه را حمل می کند . نفر سوم سربازی است پارسی که نیزه به دست ایستاده . همه صحنه در قابی با گل های دوازده پر محاط بوده است و بالای سر پادشاه لبه مزین سایه بان شاهی دیده می شود . شادروان سلطنتی دارای منگوله های زیبایی است که از شرابه ها آویخته . فر ایرانی ( حلقه بالدار ) را در میان دو صف از گاوان نر قرینه هم ( در ردیف بالا ) و شیران نر غران و متقابل ( در پایین ) نقش کرده اند .
این صحنه بار عام مثل صحنه بار عام مکشوف در خزانه است ، اما دو تفاوت عمده در این میان وجود دارد . یکی اینکه در این مجلس ولیعهد پادشاه مصور نشده است دوم اینکه در این صحنه تاج پادشاه کلاه استوانه ای ساده ای است که در بالا یک بند افقی و برجسته می خورد و دو لبه خرد پیدا می کند و این همان تاجی است که در کاخ سه دری هم دیدیم . اما تاج خشیارشا بدانگونه که بر درگاههای هدیش و نقش بارعام شاهی مکشوف در خزانه (که اصلا متعلق به مرکز پلکان آپادانا بوده است ) دیدیم استوانه ای است ساده که روبه بالا تنها اندکی پهن تر می شود و هیچ لبه و بندی ندارد . گذشته از این در نقش بارعام صد ستون وی تاج و مچ پادشاه و در گردن و گوش او زینت آلات حقیقی و گران بها را به سنگ چسبانیده بوده اند و این همان وضعی است که بر درگاه شرقی کاخ سه دری هم دیدیم ولی در صحنه بارعام خزانه چنین زیورهایی به چشم نمی خورد .
باید اینطور تصور کرد که در اصل در جلو تخت پادشاه پنج صف از سربازان پیاده در دو گروه مقابل همدیگر رو به چپ ایستاده بوده اند ، بدانسان که میان آنان فضایی خیابان مانند از پیش کاخ تا به پیش تخت ادامه می یافته است . اما چون هنرمند به پرداختن ژرفانمایی (پرسپکتیو ) موفق نبوده است ، این صف های کنار هم را طوری منقوش کرده است که گفتی هر صفی روی صف دیگر جای داشته است . هر صف کامل (ده نفری) در یک قاب مزین به گل های دوازده پر محاط شده و همه جرزهای درگاه های شمالی به یک مجلس کامل از این سربازان و بارعام شاهی آراسته اند . صحنه ها طوری است که در هر درگاهی یکایک افراد را دوبار هر بار از یک نقش کرده اند . یعنی در هر درگاه وقتی که به سمت چپ بنگریم افرادی را می بینیم که از سمت راست نشان داده شده اند و وقتی که از سمت راست نگاه می کنیم همان افراد را می بینیم که این دفعه از سمت چپ نمایانند . بنابر این در هر درگاه فقط پنج گروه ده نفری که در پنج ردیف مقابل هم نقش شده اند . در حقیقت دو در گاه صد ستون مجموعا یکصد سرباز را در ده ردیف ده نفری نشان می دهند و و این درست همان نقشه تالار صد ستون را نشان می دهد . یعنی در این نقوش هر سربازی را به یک ستون مملکتی تشبیه کرده اند و تاج و تخت پادشاهی را متکی بر این آزادمردان دانسته اند . د رردیف اول تنها نیزه وران سپردار در جامه پارسی ( کلاه شیاردار استوانه ای دامن و قبای چین دار و کفش سه بندب ) ایستاده اند . در ردیف های دیگر دو پارسی در وسط و روبرروی هم ایستاده اند و دیگران که یکی در میان در جامه پارسی و مادی می باشند ، نیزه ،کمان،ترکش و کمان دان دارند . ما در این گروه یکصد نفری از سربازان ، یکصد فرمانده بزرگ سپاه ایران را تشخیص می دهیم که خود پادشاه فرمانده آنان بوده است . با این حساب یکصد و یازده فرمانده را باید در اینجا بشمار آوریم و این همان شماره ای ایست که در مورد پلکانهای ورودی تخت جمشید و نیز منازل راه شاهی هم دیدیم .
روی پادشاه منقوش در این درگاه ها به بیرون است و این مطلب می رساند که اینها خروجی های تالار بوده اند و نه ورودی های آن .
درگاه های کوچکتر
بر درگاه های کوچکتر دیوارهای غربی و شرقی شاه را در حال نبرد با شیر و هیولا نموده اند . درگاه های شمالی دیوارهای شرقی و غربی هر کدام در دو مجلس ، شاه را نشان می دهند که کاکل شیری بالدار و بر سر پا بلند شده را به یک دست گرفته و با دست دیگر خنجری در شکمش فرو کرده است . درگاهههای جنوبی دیوارهای غربی و شرقی شاه را در جنگ با گاوی کوهی و شیرب غران می نمایند . این نقشها همان اند که در کاخ داریوش (تچر) و حرمسرای خشیارشا تکرار شده اند .
گاه های جنوبی
در گاه های جنوبی هر کدام بر داشتن اورنگ شاهی توسط نمایندگان ملل را نشان می دهند ، اما در اینجا بر خلاف درگاه شرقی کاخ سه دری هر صحنه فقط پادشاه (اردشیر یکم ) را نشان می دهد که توسط چهارده اورنگ بر حمل می شود ولیعهد او را نقش نکرده اند . ارتفاع این درگاه ها کمتر از درگاه های شمالی است و رویه داخلی هر جرز به چهارده قسمت تقسیم شده است که قاب بالا مزین به تصویر اردشیر یکم است که زیر شادروان شاهی و در سایه فر کیانی ( انسان بالدار ) بردرخت نشسته و به درون تالار برده می شود . تمام صحنه و به ویژه تصویر فر کیانی و فر ایرانی با رنگ های زیبا می درخشیده است .
و ما چاپ اول این کتاب نمونه بازساخته شده چنین نقشی را به لطف خانم و آقای تیلیا آوردیم که اول مایکل رف و بعد دیگران آن را اقتباس کرده ،زینت بخش آثار عالمانه خود ساختند – سه قسمت پایینی ، نمایندگان ملل تابع را نشان می دهند و اینها همان اند که بر هر درگاه شرقی کاخ سه دری کنده شده اند اما در اینجا دو گروه ۱۴ تایی نقش شده اند – ۴ نفر در بالا و ۵ نفر در میان و ۵ نفر در ردیف پایین . این صحنه بر هر درگاه دو بار بر جرزهای متقابل هم تکرار شده است . پس بر روی هم ۲۸ نفر مختلف را نقش نموده اند ، یعنی درست همان ها که در نقش درگاه شرقی کاخ سه دری دیدیم . در حقیقت این افراد در نظم و ترتیب و لباس و حالت درست همان اند که در مورد پیش توصیف کردیم . پس بر هر درگاهی یک سمت از ۲۸ نماینده اورنگ بر را – البته بر دو جرز متقابل – تصویر کرده اند . این ترتیب را می توان به صورت زیر نمودار ساخت :
نقش های این درگاه پادشاه را در حال ورود با تالار تخت نشان می دهد و این ثابت می کند که راه ورودی یا خیابان میان حرامسرا و خزانه و یا پلکان رابط میان حرمسرا ، کاخ سه دری و صد ستون بوده است .
بررسی نقش های تالار کاخ صد ستون می رساند که اینجا تالار بارعام به معنی اخص نبوده بلکه تالار سلحشوران بشمار می رفته است . یکصد سربازی که بر درگاه های شمالی نقش شده اند ، احتمالا” نماد یکصد فرمانده نگهبانان ویژه شاهی اند که هر یک بر نه سرباز فرماندهی داشته است و این موضوع از وسعت و موقعیت خیابان سپاهیان نیز تا”یید می شود ، زیرا اگر برای هر سرباز ۹۰ سانتی متر مربع جای اختصاص دهیم ، هزار تن نگهبانان نخبه شاهی به یک مستطیل ۹/۰ * ۹۰ متری ،یعنی درست باندازه وسعت آن خیابان ، نیاز می داشته اند و بدین ترتیب خیلی خوب در خیابان مزبور جای می گرفته و می توانسته اند از آنجا به حیاط شمالی صد ستون بروند .
قسمت اصلی کاخ همان تالار بزرگ است ( ۵/۶۸ در ۵/۶۸ متر ) که شکلی چهار گوش و کمی بیشتر از ۴۶۰۰ متر مربع وسعت دارد. تالاری بدین بزرگی در جهان قدیم بی سابقه بوه است چه تالار صد ستون حتی از تالار مرکزی آپادانا هم به مراتب بزرگتر است . سطح آن را ۲ متر پایین تر از سطح آپادانا گرفته اند . هشت درگاه – دو عدد در هر دیوار – آن را به دالان ها و صندوق خانه ها و یک ایوان وصل می کند .
کاخ اختصاصی داریوش، تچر » تخت جمشید
از نخستین کاخهایی که بر روی صفه تخت جمشید برآوردند بنایی بود در جنوب غربی آپادانا و رو به جنوب، یعنی به سمت آفتاب. این بنا در یکی از کتیبه های منقور بر آن تچر خوانده شده است و در کتیبه ای دیگر از همان بنا هدیش و امروز به ((کاخ داریوش)) و یا ((تچر)) معروف است. کلمه تچر در زبان فارسی مانده و به صورت ((تجر)) و یا ((طرز)) در آمده است و آن را ((خانه زمستانی)) معنی کرده اند ولی هیچ دلیلی که برساند این بنا سرای زمستانی داریوش بوده است در دست نیست.
سنگ های این کاخ، خاکستری و بسیار پاک تراش است چنان که عکس آدمی در آن می افتاده و به همین جهت در این اواخر آن را ((آینه خانه)) یا ((تالار آینه)) هم می خواندند.
کاخ ((تچر)) بر روی سکویی بنا گشته که ۲۰/۲ تا ۳ متر از کف آپادانا و حیاط مجاورش بلندتر است. طرح آن به صورت مستطیلی است با محور طولی شمالی- جنوبی که ۴۰ متر طول و حدود ۳۰ متر عرض دارد و مشتمل است بر یک تالار مرکزی ۱۲ ستونی(سه ردیف ۴ تایی) با اتاق های کوچک جانبی، دو اتاق مربع شکل در شمال که هر یک چهار ستون داشته اند و با اتاق های باریک و بلند جانبی محدود می شده اند و یک ایوان ۸ ستونی( دوردیف ۴ تایی در جنوب، که به دو اتاق جنبی می پیوسته است. یک پلکان دو طرفه در جنوب بنا، ساخته اند که از دو سوی به ایوان جنوبی می رسد و بر بدنه آنها نقش افرادی که بره، خوراکی و یا ظروف آشپزخانه در دست دارند کنده شده است. این افراد را یک در میان در جامه پارسی و مادی نشان داده اند، ولی پارسیان کلاه شیاردار استوانه ای معمول خود را به سر ندارند، بلکه شالی به دور سر و گردن پیچیده اند که چانه هاشان را هم می پوشاند. برخی از این افراد ریش و سبیل دارند اما پاره ای بی ریش و سبیل نشان داده شده اند. احتمالا دسته دوم خواجگان درباری اند. معمولاً این افراد را خدمتگزاران می خوانند، اما چون حمل بره و حیوانات دیگر به داخل کاخ شاهی چندان مناسبتی ندارد، شاید بتوان برخی از آنان را مغانی دانست که بره قربانی را حمل می کنند.
بر بدنه جبهه جنوبی سکوی کاخ، یعنی بر دیواره جنوبی پلکان توامان، مجلسی مرکب از چند صحنه نقش کرده اند. در مرکز، حلقه بالدار یا فر ایرانی را می بینیم که دو ابوالهول در دو سویش نشسته و دستی را به علامت احترام به سوی آن بلند کرده اند و پشت سر هر یک، ردیفی از درختان نخل نمایان است؛ زیرا این صحنه، دو گروه سرباز کمان دار نیزه ور در جامه پارسی- یعنی کلاه ترک دار استوانه ای، دامن و قبای چین دار و کفش سه بندی- مقابل همدیگر صف بسته اند و سنگ نوشته ای را پاس می دارند که به نام خشیارشا و به خط و زبان فارسی باستان نوشته شدهاست. در گوشه سمت راست این صحنه، همان کتیبه به خط و زبان عیلامی تکرار شده است و در گوشه چپ صحنه، متن بابلی آن آمده است. در این کتیبه ها، خشیارشا اهورامزدا را می ستاید و خود و پهناوری کشورش را می شناساند و سپس می گوید:
((به خواست اهورامزدا، این هدیش را داریوش شاه، که پدر من بود، برآورد. بادا که اهورامزدا و دیگر ایزدان، مرا و آنچه را که کرده ام و پدرم داریوش شاه، کرده است، بپایند.))
عین همین کتیبه ها، دو بار دیگر بر جرزهای جنوبی ایوان کاخ نقر شده و هر بار فارسی باستان در بالا، عیلامی در میان و بابلی در پایین است. این متن ها ثابت می کند که قسمت جنوبی کاخ ((تچر)) در زمان خشیارشا به اتمام رسیده است. تاقچه های این کاخ که تاج شیاردار مصری دارند همه از سنگ های یکپارچه ساخته شده اند و در اصل با درهای کوچک چوبی محافظت می شده اند. تالار مرکزی شش در داشته که دو تا به ایوان جنوبی باز می شده و دو تا به اتاق های شمالی می پیوسته و یک در به اتاق شرقی راه داشته است. یک در دیگر هم، کفش کن غربی را به تالار مرکزی پیوند می داده و در سمت غرب همین کفش کن است که در زمان اردشیر سوم پلکانی دو طرفه ساخته اند که بر دیواره آن نقش هدیه آورانی چند، نقش کرده اند که وسط جبهه غربی اش، کتیبه ای از اردشیر سوم به زبان فارسی باستان منقور است که ترجمه آن چنین است(( خدای بزرگ اهورامزدا است که این جهان را آفریده، که آن آسمان را آفریده، که مردمی را آفریده، و خوشبختی مردمان را آفریده، که مرا، اردشیر، شاه کرده، یگانه شاهی از بسیاری، یگانه فرمانروایی از بسیاری. گوید اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین: من پسر اردشیر(دوم) شاهم؛ اردشیر شاه، پسر داریوش(دوم) شاه بود، داریوش شاه پسر اردشیر(یکم) شاه بود، اردشیر شاه پسر خشیارشا شاه بود، خشیارشا شاه پسر داریوش شاه بود، داریوش شاه پسر ویشتاسبه بود، ویشتاسبه پسر ارشامه، (از تخمه) هخامنشی. گوید اردشیر شاه: این پلکان سنگی را من ساختم. گوید اردشیر شاه: بادا که اهورامزدا و ایزدمهر مرا بپایند، و این کشور را و آنچه را بر دست من کرده شد.))
از اینجا پیداست که این بخش از بنا، به دستور اردشیر سوم- که از ۳۵۸ تا ۳۳۸ ق. م. پادشاهی راند- دست کاری و تکمیل شده است. در شمال این پلکان، سنگی را به صورت طاسی کم عمق کنده اند. محوطه حفاری شده چهارگوش آن به راه آبی می پیوندد که چند متری به سوی غرب رفته سپس می پیچد و بیش از ۴۰ متر به سمت جنوب پیش می رود تا به راه اب های زیرزمینی حیاط جنوبی ((تچر)) می پیوندد. در کنار این راه آب، آثار دیوارهایی یافت می شود که مشخص می سازد زمانی اینجا اتاقکی بوده است اما معلوم نیست که این سنگاب برای تشریفات مذهبی به کار بردبه می شده است یا برای حوائج عادی روزانه و یا این که سنگ ناودان بامی بوده است.
پلکان جنوبی کاخ تچر داریوش
ستون های کاخ ((تچر)) احتمالاً از چوب بوده، ولی هیچ اثری از آنها نمانده است. کف اتاق ها را با فرش قرمز رنگ ویژه دوره داریوش پوشانیده بوده اند که اثر آن در اتاق های شمالی یافت می شود. بر درگاههای اتاق های غربی، سربازان نیزه دار و سپر کش پارسی و بر درگاههای تالار مرکزی، داریوش بزرگ را با خدمه اش حجاری کرده اند. تاج داریوش کنگره دار بوده و رویه آن را با ورقه ای از زر پوشانده بوده اند. دست بند، یاره، طوق، گوشوار و گوهرنگاری های لباس داریوش نیز با فلزات گرانبها ساخته و در سنگ نشانده شده بوده که اسکندر و یارانش آنها را کنده و ربوده اند. لباس داریوش منقش به گل و بوته و ستاره و شیرهای غران و ملون به رنگ های گوناگون بوده است. این تزئینات را محققان به دقت وارسی کرده اند که تیلیا و همسرش موفق شده اند آنها را بازسازی و مشخص سازند. حاصل کار اینان برای تاریخ هنر هخامنشی فوق العاده اهمیت دارد و ثابت کرده است که روی تاج کلاه و قسمت هایی دیگر از جامه سربازان و مهتران رنگ آمیزی و سوزن گری کرده بوده اند. و سه خط عیلامی، فارسی باستان و بابلی نقر شده است که می گوید:
((داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر ویشتاسپه، هخامنشی، که این تچر را ساخت.))
ضمیر موصول ((که)) ثابت می کند که هدف کتیبه، تعیین هویت شخص منقوش در زیر آن است؛ درست مثل این که بگوید: ((این داریوش است که تچر را ساخت.)) یکی از اروپائیان، به نام کورنلیوس دوبروان که در سال ۱۷۰۴م. این بنا را دیده و توصیف کرده است، با قلم و تیشه نقوش دو جانب درگاه را ضایع کرده است و قسمتی از حجاری جامه چین دار هر دو نقش داریوش را که حاوی کتیبه بوده، کنده و به پاریس برده است. این تکه های ربوده شده اکنون در گنجینه نشان های کتابخانه ملی فرانسه موجود است. روی چین های لباسی که متعلق به نقش جرز غربی بوده کتیبه ای به سه زبان می گوید: ((داریوش شاه بزرگ، پسر ویشتاسبه، هخامنشی.)) اما روی چین های جامه منقوش بر جرز شرقی که آن نیز به گواهی نوشته بالای درگاه از آن داریوش بوده است، آمده: ((خشیارشا، پسر داریوش شاه، هخامنشی.)) این کتیبه دومی بسیار شگفت آور است، زیرا بر نقشی کنده شده که تاج کنگره دارش ثابت می کند که او داریوش بزرگ است. از گواهی هرودت می دانیم که داریوش در اواخر عمر خشیارشا را جانشین خود کرده بود و احتمال فراوان دارد که وی در سال های آخر داریوش، در واقع شریک او در پادشاهی بوده و تاج و جامه او را می پوشیده است. بنابراین، نقش و کتیبه جرز مورد بحث به سال های آخر داریوش تعلق دارد و شراکت خشیارشا در سلطنت با پدرش را گواهی می دهد. درستبه همین دلیل است که عقیده مارگارت روث و هواداران او که می گویند نقش برجسته خزانه، داریوش را بر کرسی وارته باز و پسرش را به عنوان ولیعهد نشان می دهد، مردود می شود.
کاخ تچر و نقش سربازان
یک کتیبه دیگر هم هست که ۱۸ مرتبه بر قاب دریچه های کاخ تکرار شده و آن هم به سه زبان است و می گوید ((قاب سنگی که برای ویث(خانه شاهی) داریوش شاه درست شده است)). این کتیبه های ثابت می کنند که تاقچه های یکپارچه را در همان مکان تراش و پرداخت سنگ، برای کارگذاردن در این کاخ، معین و مشخص می کرده اند. از همین متنها هم می شود فهمید که کاخ ((تچر)) به واقع یک کاخ نشیمن یا اختصاصی بوده است و نه چنانکه بعضی پنداشته اند، معبد و پرستشگاه.
بر سنگ های این کاخ یادگارهایی از ادوار گوناگون موجود است که از همه کهن تر دو سنگ نوشته است به پهلوی ساسانی از زمان شاپور دوم، فرمانروای بزرگ ساسانی که از سال ۳۰۹ تا ۳۷۹ م. فرمانروایی داشت. ترجمه فارسی نوشته اولی بدین گونه است:
((در ماه اسفند ارمذ، در دومین سال پادشاهی مزداپرست، خدایگان شاپور، شاه شاهان ایران و انیران (غیر ایران) که نژاد از ایزدان دارد، هنگامی که شاپور سکانشاه، فرمانروای (دره )سند، سیستان و توران تا به مرز دریا (ی عمان)، پسر مزداپرست خدایگان هرمزد، شاه شاهان ایران و انیران، که از نژاد ایزدان بود، روانه شد، (یعنی در سال ۳۱۱ میلادی)، با درود فراوان از درگاه مهست همایون(برفت)؛ وی از این راه، میان استخر و سیستان، روانه شد و به نیکویی در اینجا،((صد ستون)) (یعنی تخت جمشید) فرود آمد. آن گاه وی در این بنا خوراک خورد. با وی اینها بودند: بهرام پسر نهو هرمزد، اندرزبد سیستان، نرسی موبد(از خاندان) ورزا، وین پسر مهر، فرمانروای زرنج، نرسی دبیر و دیگر اسوران پارسی و سیستانی با گروهی از مردم زرنج و سفرایی از ایالات و قبایل. وی بزمی بزرگ بر پا کرد و آیین های دینی به جای آورد. برای (روان های) پدر و نیاکانش درود فرستاد و نیاز فرستاد. آنگاه برای شاپور، شاه شاهان، و روان خودش و نیز برای آن که این بنا را بفرمود ساختند، قربانی داد. یزدان یار باد.))
شانزده سال پس از نقر این نوشته، شاپور سکانشاه، سلوکوس نامی- قاضی جاوید شاپور و کوار- را برای بازدید آن فرستاد که وی آن را دیده و در نزدیک آن کتیبه ای دیگر کند.
از این دو کتیبه به خوبی بر می آید که در میانه دوره ساسانیان، نام اصلی تخت جمشید(پارسه) دیگر به کار نمی رفته و آن را صد ستون می خوانده اند.
از میان نوشته های بعدی، دو کتیبه به خط کوفی از عضدالدوله دیلمی باقی مانده است که اولی در هشت سطر، بر بدنه شرقی درگاه سنگی، میان ایوان و تالار سمت ایوان بدین گونه نقر شده است:
((بسمه الله حضره الامیر الجلیل عضدالدوله فنا خسرو بن الحسن سنه اربع و اربعین و ثلماثمه فی منصرفه مظفراً من فتح اصبهان و اسره ابن ما کان و کسره جیش خراسان و احضر من قراماً فی هذه الاثار من الکتابه.))
که ترجمه فارسی آن چنین است:
((به نام خدا. فرمانروای بزرگ همایون، عضدالدوله پناه خسرو، پور حسن (رکن االدوله دیلمی) این (بنا) را در سال ۳۴۴(ه.ق.) دید به هنگامی که از فتح اصفهان و اسارت پسر ماکان و شکست سپاه خراسان (سامانی) پیروزمندانه (به شیراز) باز می گشت. و او شخصی را که توانست نوشته های کنده شده، بر این آثار را بخواند، به پیشگاه خود احضار کرد.))
این سند می رساند که عضدالدوله پس از فتح اصفهان، در سر راه خود به شیراز در اینجا بیاسود و بفرمود تا نوشته پهلوی یاد شده را بخوانند و برایش ترجمه کنند. کتیبه دوم او بدین گونه است:
((حضره الامیر ابو شجاع عضدالدوله ایده الله فی صفر سنه اربع و اربعین و ثلثمامه و قرئی ما فی هذه الاثار من الکتابه قرا علی بن السری الکتاب الکرخی و مارسفند الموبد کازرونی.))
ترجمه فارسی:
((امیر ابو شجاع عضد الدوله، که خدا یارش باد، در اینجا در صفر سال ۳۴۴ (ه. ق.) حاضر آمد و نوشته روی این اثار بر وی خوانده شد. آن را علی بن سری کاتب، از کرخ و موبد مارسفند کازرنی خواندند.))
کتیبه دیگری هم در سال ۳۹۲ه. ق. نقر شده و آن از شاهنشاه بهائ الدوله دیلمی است که می گوید با سپاهی کلان برای شکار به این مکان (یعنی مرودشت) آمده بود و در اینجا (یعنی تخت جمشید) اقامتی داشت.
وقتی عضدالدوله کاخی به نام ((قصر ابونصر)) در شیراز ساخت، چند تکه مهم درگاههای شمالی کاخ((تچر)) را به آنجا برده و کار گذاشت. اکنون از کاخ وی اثری نمانده و تکه های تخت جمشیدی را نیز تا جایی که توانسته اند پیدا کنند، به جای خودش بازگردانیده اند.
کتیبه های دیگری هم از دوره های جدیدتر بر در و دیوار کاخ داریوش کنده اند که از همه مهم تر کتیبه ای است از علی آق قویونلو مورخ ۸۸۱ه. ق. و چند لوحه از شاهزادگان تیموری، از جمله شاهزاده هنرمند و بسیار خوش خط، ابراهیم سلطان (مورخ ۸۱۶ و ۸۲۶ ه. ق.)، که از میان لوحه های ابراهیم سلطان یکی به خط ثلث، حاوی شعر بسیار معروفی از سعدی است- که نقر آن در تخت جمشید حلاوت خاصی دارد- بدین گونه:
((کرا دانی از خسروان عجم ز عهد فریدون و ضحاک و جم
که بر تخت ملکش نیامد زوال؟ ز دست حوادث نشد پایمال؟
نه بر باد رفتی سحرگاه و شام سریر سلیمان علیه السلام؟
به آخر ندیدی که بر باد رفت؟ خنک آن که با دانش (و) داد رفت
الا تا درخت کرم پروری که بی شک بر کامرانی خوری
کتبه ابراهیم سلطان بن شاه رخ فی سنه سته و عشرین و ثمانمایه.))
وقتی که از پلکان جنوبی پایین می رویم به حیاطی بزرگ می رسیم که دیوارهای شرقی و جنوبی آن دارای پلکان هایی مشابه اند و به نقوشی همانند آنچه بر پلکان مزبور دیدیم- یعنی دو گروه سرباز مقابل هم، کتیبه ها، حلقه بالدار در میان ابوالهول، درختان نخل، گاوان به چنگ شیر افتاده و خدمه ای که اسباب آشپزخانه می برند- مزین می باشند. در سمت غربی حیاط، آثار دیواری باقی مانده است که گمان می رود اصلی نباشد. پلکان جنوب حیاط به سطح مرتفعی می رسد که آثار کاخی را بر خود دارد که آن را ((کاخ ه)) می نامند و پلکان شرقی به دو دهلیز منتهی می شود که رو به سمت شرق، به حیاط شمال هدیش باز می شوند.
کاخ اختصاصی خشایارشا » هدیش
کاخ اختصاصی خشایار شاه (معروف به هدیش) در شرق «کاخ ه» آثار کاخ با شکوهی دیده می شود که به گواهی کتیبه هایش به فرمان خشایار شا ساخته شده است. وی در یک کتیبه این بنا را «هدیش» خوانده ولی در نبشتهای دیگر، انرا تچر نامیده است. بنابراین اطلاق نام «هدیش» بر این بنا چندان درست نیست
زیرا آشکار است که هر دو واژه یک معنی داشته اند. تا چندی پیش همه مورخان هنر و باستانشناسان، این کاخ را تمام و کمال ساخته خشایارشا،منقوش بر جرزی در گوشه شمال شرقی «هدیش» که وارونه فرو افتاده بود پیدا کرد که در آن به جای خشایارشا، «داریوش شاه» نوشته شده است، یعنی ثابت شد که این کاخ هم، به دست داریوش آغاز شده بود و به دست پسرش خشیارشا به انجام رسیده است. با این کشف بسیاری از نتایج غربیان به ویژه مایکل رف در مورد ساختمان این بنا و حتی نقشه تخت جمشید مردود شناخته شد. به هر حال، کاخ هدیش منسوب به خشایارشا بر سینه سنگ و در جنوب صفه ساخته شده و کف آن را از سطح دشت نزدیک به ۱۸ متری بلندی داشته است. محور طولی کاخ، غربی – شرقی بوده و مساحت آن تقریباً ۲۵۵۰ متر مربع (۴۰*۵۵) متر است. یک پلکان دو طرفه در سمت غرب و یکی دیگر در سمت شمال شرقی، آن را به ترتیب به حیاط کاخ داریوش (تچر) و حیاط «کاخ د» می پیوندد.
در سرتاسر جنوب کاخ، بالا خانه یا ایوانی با لبه کنگره دار وجود دارد که که از دو جانب شرق و غرب توسط پلکانهای باریکی به درون «قسمت غربی حرمسرا» راه داشته است. پلکان غربی هنوز موجود است اما پلکان شرقی که آجری بوده، از میان رفته بود و من در سال ۱۳۵۷ ش. آن را به حالت اولیه اش بازسازی کردم. قسمت اعظم کاخ را یک تالار مرکزی مربع شکل () ۳۶٫۵*۳۶٫۵ متر شامل شش رردیف ستون ۶ تایی تشکیل می داده است. در شمال این تالار ایوانی ۱۲ ستونی (دو ردیف ۶ تایی) وجود داشته که توسط دو درگاه بزرگ به تالار راه می یافته و یک در دیگر، تالار را به بالا خانه باریک جنوبی می پیوسته است. در دو جانب شرقی و غربی تالار، دو دستگاه ساختمان، مرکب از اتاق نگهبانان،اتاق چهار ستونی، کفش کن و برج محافظ وجود داشته و پلکان شمال شرقی، را به کفش کن شرقی هدایت می کرده است. دو در بزرگ نیز تالار را به اتاقهی جنبی می پیوسته و یک رشته آب در روزیر زمینی، آب بام را به آب بزرگ زیر کاخ هدیت می کرده است.بر درگاههای بزرگ، نقش خشایارشا – با تاج صاف بی کنگره – دیده می شود که در زیر چتر شاهی و پیشاپیش چتر دار، حوله دار و یا مگس پران به درون می رود یا برون می آید. بر لباس وی و بالای سرش کتیبههایی به زبانهای فارسی باستان، عیلامی و بابلی او را معرفی می کنند – به همانگونه که در مورد پدرش در کاخ تچر دیدیم. به علاوه بر جرزهای ایوان شمالی،کتیبه مفصلی به سه زبان و سه خط منقور است که متن آن همان موضوع کتیبههای منقور بر جرزهای ایوان جنوبی کاخ داریوش را می رساند انها در بخش آخر می گوید که خشیارشا با تأئید اهورامزادا این «هدیش» را ساخته است. چنانچه گفتیم فقط یک کتیبه بر جرز شمال شرقی تالار – به جای خشیارشا، داریوش را نام می برد.
دو نکته مهم در مورد این کاخ باید ذکر شود: یکی این که جبهه درونی پنجرههای این کاخ را حجاری کرده اند و بر آنها اشخاصی را نمود اند که بز کوهی و حیواناتی مثل آن و یا ظروفی را می آورند که این گونه نقوش تازگی و تنوعی دارد. دوم اینکه سنگهای این کاخ زیاد استوار نبوده و آتش سوزی شدید اسکندری، شیرازه جرزها و در و پنجرهها را از هم گسیخته و خیلی به آن گزند رسانیده به طوریکه محافظت همین مقدار سنگ پوسیده ای که مانند نیز بسیار دشوار است. «کاخ خشیارشا» یک بنای خصوصی بوده است و از راه پلکانهای آن می توانسته اند به اتاقهای پایینی که هفت متر پائین تر از سطح کاخ بوده بروند و یا از طریق مدخل اصلی – در جنوب صفه به کاخ های روی دشت راه یابند. از درون ایوان جنوبی کاخ، منظره دل نوازی از مرودشت پیداست و این امر احتمالا در تعیین موقعیت این کاخ اختصاصی بی تأثیر نبوده است.
آرامگاه پادشاهان » تخت جمشید
در شمال شرقی چاه سنگی و به محاذات صد ستون و در ارتفاع ۴۰ متری، آثار یک دستگاه عمارت، با سکویی مفصل و یک ((آرامگاه)) در سنگ کنده شده، دیده می شود. بنا مشتمل بوده است بر یک اتاق دو ستونی و در جنب آن یک ایوان، با دو ستون در غرب و صندوق خانه هایی در شمال و جنوب و نیز تالاری ۴ ستونی با یک اتاق جانبی در شمال. همه اینها را بر سکویی چند پله ای بنا کرده اند که از سنگ هایی بزرگ و کوچک درست شده و سنگ هایش را بدون ملاط به هم چسبانیده اند.
بعد از اینها فضایی باز در شرق بنا وجود دارد که بعداً مقدار زیادی از کوه را در آورده اند و سکویی از سنگ در جلوی ((آرامگاه)) درست کرده اند. نمای ((آرامگاه)) به صورت صلیبی ناقص است که اصلا آرامگاههای نقش رستم می بایست چهار بازوی متساوی داشته باشد اما بازوی پایینی را وقت نکرده اند تمام کنند. این ((آرامگاه)) به تقلید از آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم پرداخته شده است.
در دین ایرانیان، باستانی آب، آتش و خاک، سه آفریده مقدس اهورامزدا بوده اند و مقام بلندی داشته اند، از این جهت آلودن آنان به پلیدی روا نبوده است. در باور ایرانیان باستان وقتی که جان از تن به در می رفت و کالبد سرد می شد، اهریمن بر آن نفوذ می یافت و پلیدش می کرد، بنابراین نمی نوانستند مرده را بسوزانند یا در آب افکنند و یا در خاک پنهان سازند. پس ناچار راه های دیگری یافته بودند. یکی ((خورشید نگرشن)) یا دخمه نشینی بود، یعنی کالبد را بر بلندی و یا در جایی پرت و دور افتاده- که این مکان ها بعدا به دخمه شهرت یافت – می گذاردند تا حیوانات و پرندگان گوشتخوار به زودی گوشتش را پاک کنند (یعنی همان کاری که مار، مور و کرم ها در مدت زیادی با مرده به خاک سپرده می کنند) آنگاه استخوان ها را می گذاردند تا آفتاب خورده و پاک شود، سپس آنها را جمع کرده، در ((استخوان دان (استودان، ستودان) )) می گذاردند. از این استوادان ها در گوشه و کنار تخت جمشید (مثلا در دامنه کوه شمال شرقی صفه) به فراوانی یافت می شود.
اما راه دیگر این بود که کالبد را شکافته و پس از بیرون آوردن قسمت های نرم، آن را با موم و انگبین و مشک بیامیزند و به اصطلاح ((مومیایی)) کنند و در درون صندوق هایی از سنگ بگذارند و روی شان را محکم بگیرند تا نه آب، نه آتش و نه خاک را با آن سر و کاری باشد. در ابتدا این صندوق های سنگی را مثل یک خانه، سرپا می ساختند، مثل آرامگاه کوروش در پاسارگاد و آرامگاه کمبوجیه دوم در همان جا که آن را زندان سلیمان می خوانند- اما بعد، داریوش و جانشینانش، آرامگاه های در سنگ کنده شده را ترجیح دادند و همه اینها را به وضع مشابهی ساختند که مبین اعتقادات دینی آنان بود.
نمای هر ((آرامگاه)) کامل، به صورت یک صلیب با چهار شاخه متساوی است. شاخه بالا یک آیین دینی و یا شاهی را نمایش می دهد، شهریار هخامنشی در جامه پارسی، کمان – یعنی اسلحه ملی ایرانیان – به دست بر روی سکویی سه پله ای ایستاده است و روی به آتشی دارد که بر فراز آتشدانی در اشتعال است. آتشدان، مکعب مستطیلی است با تاقچه عمودی، بر روی سکویی سه پله ای که سقفی به شکل سه پله وارونه گذاشته شده دارد. دست پادشاه باز، و رو به آتش است و این نشانه نیایش می باشد. بر فراز صحنه، نقش انسان بالدار (فرکیانی) با حلقه و دست گشوده نموده شده است و در گوشه راست، ماه را به صورت قرصی با هلال بزرگی در پاییناش می بینیم (عقیده عامه که می گویند این قرص خورشید است، اعتباری ندارد). در دو سوی مجلس، سه جفت بزرگ زاده ایرانی در جامه پارسی (یا مادی) نقش شده اند که با خود شاه، هفت نفر می شوند و بنابراین همانند ((هفت امشاسپندان)) دین زرتشتی – اهورامزدا با شش موجود الهی و جاویدان – می باشند. بر آرامگاه داریوش بزرگ، به جز داریوش دو تن دیگر گئوبرو، و اسپه کانه را هم می شناسیم که هرودت هر دو را از جمله ((بزرگان هفت گانه پارسی)) یاد کرده است و بنابراین شکی نمی ماند که این هفت نفر، هفت آزاده پارسی هستند و نماینده هفت خاندان بزرگ دوره هخامنشی می باشند و به همین علت است که این صحنه روی آرامگاه داریوش بزرگ، تا آخر دوره هخامنشی بر آرامگاه های شاهان بعدی بدون تغییر تکرار شده است.
پادشاه و آتشدان، بر روی تخت بزرگ (گاه) شهریاری جای دارند که گوشه هایش برجسته و به شکل نیم تنه شیر است و لبه اش با گل و بوته آراسته شده. دو ردیف از نمایندگان ملل تابع با لباس های، محلی تخت را بر سر دست نگه داشته اند. بر آرامگاه داریوش بزرگ و ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید، این افراد را با کتیبه های سه زبانه ای که کنارشان نوشته اند، شناسانیده اند.
قسمت مرکزی و عریض جبهه ((آرامگاه)) منقوش به نمای کاخی هخامنشی است. در وسط، دری – که بدین وسیله می خواسته اند بفهمانند که به آن جهان باز می شود – و در دو سوی آن چهار ستون به دیوار چسبیده (در حقیقت، نیم ستون) با سرستون گاو دوسر، دیده می شود. سقف با طره و نمای شاه تیرها و ردیفی از شیرهای غران و در حال حرکت تزیین شده است. از روی این نما، بنای موزه تخت جمشید را ساخته اند. در، کشویی و خودکار بوده یعنی پس از بسته شدن، دیگر باز نمی شده است. درون دخمه، صندوق هایی به شکل مکعب مستطیل (۲۰/۱ * ۲ متر) برای جای دادن کالبد مردگان تعبیه کرده اند. روی هر یک از اینها دری سنگی و محدب انداختهاند تا راه هر گونه نفوذی را ببندند. البته چون اعتقاد به رستاخیز و زندگی آن جهانی در ایرانیان قوی بوده است، مثل اقوام دیگر برای مردگان خود اسباب و آلات زندگی (توشه آخرت) تهیه میکرده اند و درون قبرها می گذارده اند. همین اسباب گران بها مایه آن شد که مقدونیان و تاراجگران بعدی همه را بشکنند و غارت کنند.
درون ((دخمه شمالی)) تخت جمشید دو قبر سنگی تعبیه کرده اند و برای ((دخمه))ی دیگری که در ناحیه جنوبی – دورتر از گوشه جنوبی خزانه- تراشیده اند، سه جفت قبر سنگی کنده اند. یک ((آرامگاه)) دیگر نیز در ۵۰۰ متری جنوب صفه، در ارتفاعی کم از سطح زمین پرداخته میشده است اما آن را نیمه تمام گذارده اند. به دلیل همین نیمه تمامی، این ((آرامگاه)) را پیشتر به داریوش سوم که فقط چند سالی آن هم در آشوب و جنگ پادشاهی راند نسبت می دادند. اما ولفرام کلایس و مرحوم پیتر کالمیر به حق، دلیل ناتمام رها کردن این ((آرامگاه)) را وجود رگه های خطرناک در کوه و نامناسب بودن محل برای ادامه کار دانسته اند و استدلال کردهاند که این ((آرامگاه)) از لحاظ فنی – به ویژه نوع بست های فلزی به کار برده شده در آن و شکل آتشدان و سکوی تخت شاهی – نسخه اول ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید است که بر اساس دلیل های فنی و نقش های برجسته اش – به خصوص شکل تاج پادشاه و وضعیت افراد منقوش بر روی ((آرامگاه))- به اردشیر دوم نسبت داده می شود. این ((آرامگاه جنوبی)) تخت جمشید تنها آرامگاه هخامنشی است که مثل آرامگاه داریوش بزرگ دارای کتیبه های معرفی اورنگ بران بوده است، ولی ((آرامگاه شمالی)) این کتیبه ها را ندارد و از نظر فنی و تراش نقوش از هر لحاظ به کارهای اردشیر سوم میماند و به همین سبب به آن پادشاه منسوب شده است. این انتساب را ناتمام ماندن جبهه ((آرامگاه))- که شاخه پایینی صلیب آن را نتراشیده اند- تایید می کند.
زنان در سنگ نوشته های ساسانی
در اوستا از زن و مرد در کنار هم سخن به میان می آید: “اینک فروشی همه ی اشَوَن مردان و اشَوَن زنان را میستاییم که روانهایشان سزاوار ستایش و فروشی هایشان شایستهی دادخواهی است.
اینک فروشی همۀ اشون مردان و اشون زنان را میستاییم؛ فروشی آنان که اهوره مزدای ِ اشون، ستایشگرانشان را پاداش بخشد.
ما از زرتشت شنیدیم که اوخود نخستین و بهترین آموزگار دین اهورایی است. (فروردین یشت،کرده ۳۱،بند۱۴۸)
درایران باستان بانوان ایزد ویژهای به نام« اردوی سوراناهیتا» داشتهاند که بخشی از اوستا( آبان یشت) به نام او سروده شده است.از دیگر ایزد بانوان میتوان به« چیستا»، ایزد دانایی اشاره کرد که دین یشت برای او سروده شده است.
در میان امشاسپندان سه تن از آنان شخصیت مردانه دارند و سه تن دیگر زن هستند:
- سپندارمذ، فرشته زن و زمین
- امرداد، ایزدبانوی جاودانگی و بی مرگی و نگهبان گیاهان
- خرداد، ایزدبانوی کمال و رسایی و نگهبان آب (حجازی،۱۳۸۵ :۵۶-۶۰)
در تاریخ اساطیری ایران زنانی چون گردآفرید و بانو گشسب نماد دلیری و شجاعت زنان هستند.با نگاهی به گل نوشتههای باروی تخت جمشید نقش ِ برجستهی زنان در هم دوشی و همراهی با مردان به راحتی قابل تشخیص است.در دربار شاهان گاه حتی جایگاه اجتماعی فرزند وابسته به پاکی نژاد مادر او بوده است وپیشینهی خانوادگی مادر در قدرت یافتن پسر تاثیر به سزایی داشته است.نمونه این مساله را در پذیرفته شدن کوروش دوم هخامنشی در میان مادها به سبب نسبت خانوادگی مادرش ماندانا با آنان، می توان مشاهده کرد. بابک پسر ساسان نیز کامیابی خود و خاندانش را بیش از شرایط پدر مدیون خانوادهی مادرش بود، چراکه او از خاندان بازرنگی فارس بود و اردشیر بابکان پیشرفت خود را از این خانواده آغاز کرد وبرپایه روایتهای موجود پس از ازدواج با دختر اردوان پنجم-آخرین پادشاهاشکانی قدرت خود را استوار کرد. حتی اگر این روایت را نادرست و ساختگی بدانیم، نکته جالب کسب مشروعیت از راه دختر پادشاه پیشین است.
ردپای زنان را در امور سیاسی نیز می توان دید،آنان گذشته از نقش رایزنی که بر عهده داشته اند گاه بر تخت پادشاهی تکیه زدهاند.از میان زنانی که با تدبیرشان در اداره امور ایرانشهرو جلوگیری از درگیریهای معمول درباری توانستهاند یکپارچگی ایران را هرچند برای روزگاری کوتاه حفظ کنند، میتوان به مادر شاپور دوم اشاره کرد که پیش از زاده شدن او،تا رسیدنش به سن قانونی برای سلطنت، عهده دار مقام نیابت او بوده است. ” پس از مرگ یزدگرد دوم بین دو پسر او- هرمزسوم وپیروز- جنگ در گرفت و در مدت جنگ این دو شاهزاده مادرشان که« دینگ» نام داشت در تیسفون سلطنت میکرد.” (کریستینسن،۱۳۸۲: ۲۰۹)
پادشاهی دختران خسروپرویز پوران دخت و آذرمیدخت نیز نمونههای روشنی از قدرت زن ایرانی است. بااین که برخی بر این باورند که به سبب نبود مردی از خاندان ساسان جامعه ناچار پادشاهی آنان را پذیرفته است، در مدت یک سال و چهار ماه پادشاهی پوران دخت و حکومت تقریبا شش ماهه آذرمیدخت تدبیر و کاردانی آنان به اثبات رسیده است.
“پوران دخت در زمینهی سیاست خارجی نیز میانه روی و واقع بینی بسیار از خود ابراز داشته و صلیبی که حضرت عیسی را بر آن کشیده بودند و برای به دست آوردن آن اختلاف ها در گرفته بود به بزرگ منشی و تدبیر به روم فرستاد…”(حجازی،۱۳۸۵: ۲۰۵)
در شاهنامه نیز ابیاتی مبنی بر تدبیر و دادگری وی آمده است:
“چنین گفت پس دخت پوران که من نخواهم پراکندن انجمن
کسی را که درویش باشد به گنج توانگر کنم، تا نماند به رنج
مبادا ز گیتی کسی مستمند که از دردِ او برمن آید گزند
زکشور کنم دور بدخواه را برآیین ِ شاهان کنم گاه را”
(فردوسی،۱۳۸۷،جلد۵، ۴۷۳)
در بررسی نقش و جایگاه زن در تاریخ و فرهنگ ایران در دوران ساسانیان یکی از منابع مهم سنگ نوشتهها و سنگ نگارههای بازمانده از آن روزگار است و از آن میان شاید یکی از باارزش ترینها سنگ نوشتهی شاپور باشد.
سنگ نوشتهی شاپور یکم در کعبه زرتشت: (ŠKZ)
به دستور شاپور اول سنگ نوشتهای در کعبه زرتشت در نقش رستم به نگارش در آمده است.” نگارش پهلوی کتیبه با۳۵سطر بر دیوار شرقی، نگارش پارتی با۳۰سطر بردیوار غربی و نگارش یونانی آن با۷۰سطر بردیوار جنوبی حک شده است.” (اکبرزاده،۱۳۸۵: ۱۶)
ارزشمندی این نوشته گذشته از دیدگاه زبانشناختی به چند دلیل است:
- از دیدگاه نسب شناسی: این نوشته به معرفی شاپور و خانواده اش پرداخته است،از اعضای خاندان سلطنتی نام برده ولقب برخی از آنان را ذکر کرده است،نام های خاص ذکر شده در این نوشته نیز دارای اهمیت بسیار است.
- از دیدگاه تاریخی: این نوشته به بیان جنگهای ایران و روم میپردازد”شرح لشکرکشی شاپور علیه رومیان در زمان گردیانوس واز میان رفتن او وسپس جانشینی فلیپ و پذیرش باج ایرانیان، دومین لشکرکشی شاپور علیه رومیان و برشمردن سرزمینهایی که به تصرف در میآید و سومین لشکرکشی که به اسارت والریانوس امپراتور روم منجر شد.” (اکبرزاده،۱۳۸۵: ۱۶)
- از دیدگاه جغرافیایی: در این نوشته از استانهایی نام برده شده که به فرمان شاپور گردن نهاده بودند. بهره گیری از واژه ی «انیران» که نشان از گسترش قلمرو ایران در خارج از مرزها است،برای نخستین بار در این سنگ نوشته به چشم می خورد(نصرا…زاده، ۱۳۸۴: ۲۷) با واژهی« ایرانشهر» نیز برای نخستین بار مواجه می شویم “ساسانیان برای نخستین بار به جهت مشروعیت بخشیدن به خود به عنوان وارثان نیاکانشان و جانشین شاهان اسطوره ای و نیز پیروان دین زرتشت وارد ادبیات کتیبهای کردند.”(نصرا…زاده، ۱۳۸۴: ۲۸)
- از دیدگاه سازمانهای اداری و نهادها و برخی آیینها از جمله وقف و نذر:شاپور از آتشکدههایی سخن می گوید که برای شادی روان خود و خانواده اش بنا نهاده است.
اما آنچه در این نوشتار به اهمیت آن پرداخته میشود نام بردن از زنان در این سنگ نوشته است.چرا که تنها سنگ نوشتهای است که از شانزده زن نام برده و”حضور شانزده زن در کتیبهی شاپور نشانگر اهمیت و نقش مهم اینان در این دوره و در طول تاریخ ساسانی است.” (نصرا…زاده،۱۳۸۴: ۳۰)
زنانی که در این سنگ نوشته از آنان نام برده شده است همه از خاندان سلطنتی هستند و باالقابی چون شهبانوی کشور(šahr bāmbišn) ، شهبانوی شهبانوها(Bāmbišnan Bāmbišn)،شهبانو (Bāmbišn) و بانو (Bānūg)به جایگاه اجتماعی آنان اشاره میشود.
در این فهرست تنها بانویی که به عنوان شهبانوی کشور معرفی میشود«خورانزیم» است،از آذراناهید و دینگ بابکان به عنوان شهبانوی شهبانوها یاد میشود، استخریاد، دینگ شهبانوی میشان و شاپور دختگ شهبانوی سکاها لقب شهبانو داشتهاند. چشمگ بانو و مورود بانو لقب بانو را دارا بودهاند.شاید بهتر باشد به همان ترتیبی که در سنگ نوشته از این زنان نام برده می شود به معرفی کوتاهی از هر یک از آنان بسنده شود.
ذر اناهید،شهبانوی شهبانوان،دختر ما [شاپور یکم]
Ādur-Anāhīd bāmbišnan bāmbišn Iamā duxt
شاپور نام این دخترش را پس از نام خود وپیش از نام پسرانش آورده است و از آتشکدهای نام می برد که به نام او ساخته است” آتشی معروف به آذر-آناهید برای[آمرزش] روان و نیکنامی دخترمان آذر-آناهید” (اکبرزاده،۱۳۸۲: ۴۳)
در فهرست کسانی که شاپور نذورات روزانه برای آنان در نظر گرفته است نیز به نام این بانوی بزرگ برمی خوریم. “عنوان شهبانوی شهبانوان باعث شده تا محققان او را همسر شاهپور اول نیز بدانند…” اما برخی بر این باورند که “چنین عنوان هایی در این فهرست بیشتر رتبه اجتماعی را نشان می دهند تا وابستگی خانوادگی. از این رو نمیتواند همسر پدرش باشد.” (نصرا…زاده، ۱۳۸۴: ۳۷و۳۸)
کریستینسن معتقد است:” نام این ملکه بستگی نزدیک و تعلق خاندان ساسانی را به معبد اناهید استخر به خاطر می آورد.” (کریستینسن،۱۳۸۲: ۱۶۶)
پوران فرخزاد در معرفی او می نویسد: ” نام این مهین بانوی ارجمند ایرانی نه تنها در کتیبه ی کعبه ی زرتشت که مدرکی تاریخی است آمده بلکه در روایت های کتبی و شفاهی دیگر نیز آمده است و در همه جا به آزرم و احترام از او یادآور شده است.” وی بر این باور است که شاپور شهر «بی شاپور» را به نام و پاسداشت این ملکه بزرگ برپای کرده است . (فرخزاد،۱۳۷۸،جلدیک : ۱۱۹)
برخی بانویی را که در نقش برجسته ی تنگ قندیل در بیشاپور به تصویر کشیده شده است همان آذر اناهید دانسته اند.
خورانزیم شهبانوی کشورxwaran zēm ī šahr bāmbišn
خورانزیم تنها بانویی است که لقب « شهبانوی کشور » را داراست ، او احتمالا همسر شاپور و مادر « ورازدخت » است ، برخی چون هنینگ بر این باورند که لقب شهبانوی کشور را از آن رو به دست آورده است که مادر هرمز اردشیر است ( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۷ )
در دانشنامه زبان او را ملکه ی استخر معرفی کرده اند که ” بانویی نژاده از دودمان فرمانروایان پیشین پارسی به دوران ساسانیان بود که به نام خانوادگی اش جلوه ای تازه بخشید . “( فرخزاد، ۱۳۷۸ ، ج ۱ : ۷۸۰ )
دینگ شهبانو ēnag bām bišnِِِd
این بانو که نامش پیش از بهرام گیلان شاه و جزء درباریان شاپورآمده است و از جمله-ی کسانی است که نذورات روزانه برای شادی روانشان تعلق می گرفته است .
نام دینگ در این سنگ نوشته چهار بار آمده است : دو بار در میان درباریان اردشیر که یکی نام مادر بابک است ، دیگری دختر بابک که با فرنام « شهبانوی شهبانوها » از او یاد می شود و آخرین بار از دینگ شهبانوی میشان سخن به میان آمده است. از آن جا که مادر بابک هیچ لقبی ندارد و لقب دختر بابک شهبانوی شهبانوها است احتمالا این باید همسر شاپور میشان شاه باشد.
دینگ شهبانوی میشان[ صاحب ] دستگرد شاهپورdēnag ī mēšān bāmbišn dastgird šāhpuhr
نصرالله زاده جایگاه او را نشانگر قدرت او می داند که با قدرت شاهان تابع شاهنشاه برابر است ( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۲۰ )
“او به سبب شایستگی بسیاری که از خود نشان داده بود ، پس از مرگ همسرش به نام ملکه ی میشان به حکومت نشست و منطقه ی میشان در دوران حکومت او از آرامش و رفاه چشم گیری بهره مند بود . پسر دینک نیز به نام « آذرفرنبغ » پس از او به فرمانروایی میشان رسید . ” ( فرخزاد، ۱۳۷۸: ۸۹۲) اما نصرالله زاده معتقد است آذرفرنبغ فرزند دینک نمی تواند باشد. ” به رسم جانشینی انتظار می رود که پس از شاهپور میشان شاه و همسرش دینک ، یکی از ۶ پسر او بر میشان شاه بشوند. اما چنین امری رخ نداده است . هویت و تبار آذرفرنبغ بر ما شناخته نیست . ” ( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۴۰ )
شاپور دختک سکان شهبانو šahpuhr duxtag ī sagān bāmbišn
شاپور دختک همسر نرسی شاه سکاها است که در ۲۶۲م بر سکستان حکومت می کرد. “در نقش برجسته نرسی در نقش رستم زنی است که همگان او را ایزدبانو آناهید میدانند. اما شهبازی که بیشتر نقش برجسته ها را صحنه ی طبیعی زندگی می داند ، این زن را همان شاهپور دختگ همسر نرسی می داند . به نظر شهبازی این همسر نرسی بوده که بزرگان و اشراف را گرد آورده تا حمایت خود را از نرسی اعلام کنند و از آنجایی که یک تصویر منفرد از او در نقش برجسته پیروزی شاهپور اول در دارابگرد به پیدایی آمده نشان می دهد این زن صاحب موقعیت سیاسی خوب و نفوذ فراوان بوده است . از این رو، در نقش برجسته نقش رستم در حال اعطا حلقه قدرت به نرسی است که در به قدرت رسانیدن او سهیم بوده است. “( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۵۷ )
نرسه دخت سکان بانو narseh duxt sagān bāmbišn
نرسه دخت احتمالا همسر دیگر نرسی است .
چشمگ بانو udčašmag bānūg
” ژینیو او را زنی از همراهان درباری اردشیر می داند . و شومون او را یکی از زنان دوم اردشیر اول می داند و او را هم ردیف مورود بانو می داند که هر دو عنوانی مشابه دارند.” ( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۱۳ )
مورود بانو، مادر شاهپور اول šahpuhr šahān šah mād murrod bānūg ī
” نام مورودبانو نه فقط او را مادر شاهپور نشان می دهد بلکه غیر مستقیم او را همسر اردشیر نیز معرفی می کند.” ( نصرالله زاده ، ۱۳۸۴ : ۱۸۴ ) در ترجمه ای از پهلوی اشکانی نام او «مردودبانو» آمده است. ( اکبرزاده، ۱۳۸۲: ۴۳ )
رود دخت ، دختر انوشگ rōdduxt ī duxš/wisduxt ī anōšag duxt
اوتنها بانویی است که لقب شاهزاده یا شاهدخت دارد. ” به سبب جایگاهی که نام رود دخت آمده یعنی در کنار مورود مادر شاهپور اول و نرسی و پیروز ویسپوهر، که برادر شاهپور اول هستند، می توان احتمال داد که رود دخت دختر اردشیر اول و خواهر شاهپور اول باشد.” ( نصرالله زاده، ۱۳۸۴ : ۱۲۳ )
در نسب شناسی دوره ی ساسانی که معمولا فرزندان نسب از پدر می برند شاید کمی عجیب باشد که رود دخت از مادرش انوشگ و ورازدخت از مادرش خورانزیم نسب میبرند!
ورازدخت دختر خورانزیم warāz duxt ī xwara(r) ānzēm duxt
تنها چیزی که درباره ی وی روشن است اینکه او نیز چون رود دخت نسب از مادر میبرد و به سبب نداشتن لقب اشرافی وی از فرزندان شاهپور محسوب نمی شود و بحث درباره ی کیستی وی همواره ادامه دارد .
استخر یاد شهبانو staxryād bāmbišn
این شهبانو احتمالا همسر شاپور اول است. ” اهمیت شهبانو استخر یاد به خاستگاه اصلی ساسانیان یعنی شهر استخر برمی گردد . آن ها از زمان ساسان به سبب متولی گری معبد آناهید با این شهر وابسته بودند. ” ( نصرالله زاده، ۱۳۸۴ : ۷۰ )
شاهپور دختگ ، دختر شاهپور میشان شاه ud šahpuhr duxtag ī mēšanšah duxt
شاهپور دختگ فرزند هفتم شاهپور میشان شاه و هشتمین نوه از ۹ نوه ی شاهپور اول است که نامشان در این سنگ نوشته آمده است و مادرش دینگ شهبانوی میشان دستگرد شاهپور است . ( نصرالله زاده، ۱۳۸۴: ۱۵۳)
هرمزد دختگ، دختر شکان شاه ohrmizd (d)uxtag ī saganšah duxtar
او دختر نرسی و نوه شاپور اول است، ” در زمان نوشته شدن کتیبه او تنها فرزند نرسی اول بوده است و هنوز هرمز ( هرمز دوم بعدی ) به دنیا نیامده بود. این که کدام یک از دو همسر نرسی، یعنی شاهپور دختگ، شهبانوی سکاها و نرسی دخت بانوی سکاها مادر اوست از کتیبه مشخص نمی شود.” (نصرالله زاده، ۱۳۸۴ : ۷۷ )
دینگ مادر بابک شاه Dēnag Ī Pābag ŝah mad
دینگ مادر بابک همسر ساسان از خاندان بازرنگی فارس بود اما در فهرست در باریان هیچ عنوان لقبی ندارد.
فرخزاد معتقد است :”دینگ نزدیک به یک صد سال زندگی کرد و نامش در جشن های تاجگذاری نواده اش اردشیر اول در صدر جای دارد.” (فرخزاد ،۱۳۷۸ :۸۹۸)
برخی منابع اسلامی همسر ساسان “رام بهشت” از خاندان بازرنگی معرفی کرده اند.
رودک مادر اردشیر شاهنشاه rōdak
همان گونه که از متن سنگ نوشته برمی آید او مادر اردشیر اول است بر این پایه باید همسر پاپک باشد . درباره ی او در کتاب نام تبارشناسی ساسانیان و دیگر منابع کمتر مطلبی یافت می شود تنها در دانشنامه زنان اشاره ای کوتاه به زندگی و شخصیت او میشود: ” در تمامی حوادثی که به پیروزی اردشیر اول و سازمند شدن سلسله پارسی ساسانی انجامید ، دخالت مستقیم داشت . روتک عمر زیادی کرد و نامش در شمارگان مهمانان جشن پادشاهی پسرش اردشیر اول ساسانی دیده می شود.” ( ؟ ) ( فرخزاد، ۱۳۷۸ : ۹۳۸و ۹۳۹ )
دینگ بابکان شهبانوی شهبانوها dēnag bāmbišnān bāmbišn pabagan
نام او در میان درباریان اردشیر اول آمده است . باتوجه به این که در متن سنگ نوشته او دختر بابک معرفی می شود باید خواهر اردشیر باشد ولی لقب « شهبانوی شهبانوها » سبب شده او را همسر اردشیر بدانند. “در نقش برجسته اردشیر در نقش رجب که در حال گرفتن حلقه ی قدرت از اهورامزدا است دو زن وجود دارند ( سمت راست نقش برجسته ) هینتس معتقد است که زن انتهایی در سمت راست همین دینگ است.” ( نصرالله زاده، ۱۳۸۴ : ۱۲۰ )
مهری که کریستینسن متعلق به دینگ همسریزدگرد دوم که برای مدت کوتاهی در تیسفون حکومت داشته است می داند (کریستینسن ،۱۳۸۲: ۲۰۹) نصرالله زاده مربوط به دینگ دختر بابک می داند. (نصرالله زاده،۱۳۸۴: ۲۴۵)
آخرین بانوی ساسانی که درسنگ نوشته ی شاپور از او نام برده شده است ذینگ شهبانوی میشان شاه است که پیشتر به وی پرداخته شد.
در سنگ نوشته های کرتیر در سه سنگ نوشته ی سرمشهد (KSM)، کعبه زرتشت (KKZ ) و نقش رستم (KNRM) وی میگوید:” او مرا آئین بد و حاکم ( خلیفه ) آذر آناهید – اردشیر و بانو آناهید در استخر کرد.” ( اکبرزاده، ۱۳۸۵: ۸۸ و ۱۰۴ )
اکبرزاده از قول ژینیو آورده است : « این نام مرکب نمی تواند چندان به ایزدبانو آناهیتا برگردد… » وی او را با آذر – آناهید دختر شاپور اول یکی می پندارد . ( اکبرزاده ، ۱۳۸۵ : ۶۴ و ۱۶۵ )
گذشته از آن در معراج کرتیر به« زنی نجیب و با وجاهت » اشاره می شود. “زنی که به دیدار « کرتیر جفت » می آید، بی گمان « دین» اوست که نجابت بی همتای آن ( زن ) گواهی بر پارسایی بی همتای کرتیر دارد.” ( اکبرزاده، ۱۳۸۵ : ۱۹۱ به نقل از مکنزی ) به هر روی همراهی یک زن در معراج کرتیر نشان از جایگاه زن در دربار ساسانی دارد .
در سنگ نوشته ی نرسی در پایکولی (NPI ) از ایزدبانو آناهیتا سخن به میان می آید که در کنار اورمزد و دیگر ایزدان قرار دارد . “[ و باشد که او نگهدارد ایران] شهر را درست ( ؟ ) تا فرجام و هنگامی که ما دیدیم آن پرورده ( نامه ) را، پس نام اورمزد و همه ی ایزدان و بانو آناهیتا،از ارمنستان بسوی ایران شهر آمدیم . ” ( اکبرزاده و طاووسی ، ۱۳۸۵ : ۷۲ ) در این نوشته ایزدبانو آناهیتا از جایگاه بالایی برخوردار است چرا که تنها ایزدی است که از او نام برده شده است.
علاوه بر اینها در سنگ مزارهایی که از اواخر دوره ی ساسانی و اوایل دوران اسلامی بر جای مانده است نیز به نام زنانی اشاره می شود که دیگران برای آن ها بنای یادبود ساخته اند.
در جنوب کازرون، میان بالاده و دره ی میدانک سنگ نوشته ای به خط پهلوی متصل پیدا شده است (KAZ.I) که بنای یادبود زنی به نام « آبان دخت » دختر رمک است.
در جنوب شرقی کازرون سنگ نوشته ای متعلق به سال ۹۳ و ۹۴ یزگردی ( ۷۲۵ م ) پیدا شده است (KAZ.II) که یادبودی برای بانویی به نام « نیک زاد » دختر مهرین شاد در گذشته به سپندارمذ ماه سال ۹۳ یزگردی و بانویی به نام « برزیدگ » دختر جمان گشنسب درگذشته به خردادماه ۹۴ یزگردی است. ( اکبرزاده، ۱۳۸۵ : ۴۸ تا ۵۳ )
بر پایه ی سنگ نوشتۀ (KAZIV ) مردی دستور ساخت گوردخمهای برای «آناهید پیروز» (اپرویز آناهید) را داده است. (اکبرزاده – طاووسی /۱۳۸۵: ۱۷۴ )
سنگ نوشته ای در ۶ سطر متعلق به سال ۷۷۹ م که در دهکده ی تومین استان شانسی کشور چین پیدا شده است . این کتیبه که یادبودی برای دختری به نام ماسیش که احتمالا از بزرگ زادگان روزگار ساسانی و از خاندان سورن بوده و پدرش در چین مقام نظامی داشته است به دو زبان پهلوی و چینی نوشته شده است . ( اکبرزاده ، ۱۳۸۵ : ۵۹ و ۶۰ )
به هر روی زنان در روزگار ساسانی از چنان ارزش و جایگاهی برخوردار هستند که نامشان در سنگ نوشته های پادشاهان آورده می شود و برایشان سنگ مزار و بنای یادبود می سازند. این در نوشتار تنها به مرور نام چند تن از آنان پرداخته شده است .
دروازه ملل » تخت جمشید
در مشرق جلوخان پلکان ورودی، به فاصله ۲۲ متری از لبه صفه، کاخ کوچکی است که “دروازه همه ملل” نام دارد زیرا که نمایندگان همه اقوام تابع کشور ایران بدان وارد میشده و سپس به سوی کاخهای بار میرفتهاند این بنا مشتمل است بر تالاری با دیوارهای خشتی ستبر، سه درگاه عظیم و چهار ستون رفیع که سقف نگه میداشته اند.این ساختمان متعلق است به زمان خشایارشا و اگر هم داریوش بزرگ پی ریزی اش کرده بود، خشایارشا آن را برآورده و تمام کرده است.
تالار، ۵/۶۱۲ متر مربع وسعت دارد (هر ضلع، ۷۵/۲۴ متر) و بامش ۱۸ متر بلند تر از سطح جلوخان پلکان ورودی بوده و به عبارت دیگر، تیغه کنگرههایش نزدیک ۳۳ متر از سطح دشت (در کنار دیوار صفه) بالاتر بوده است. ستون هایش کمی بیشتر از ۵/۱۶ متر ارتفاع داشته اند و دو تای آنها تا سال ۱۹۶۵ م. بر سر پا بوده و یکی دیگر را هم با خرده ریزهها و شکستههای دو ستون دیگر بر پا کرده اند (نگاه کنید به ضمیمه سوم). این ستون تازه ب پا شده کامل ترین ستون تخت جمشید کنونی است.
ستون های این تالار از چند قسمت درست شده است؛ زیر ستونی به صورت زنگوله، با شیارهای عمودی که اصطلاحاً قاشقی خوانده می شود و بر فراز آن یک سنگ چرخ مانند که بدان شالی ستون می گویند، سپس قلمه ستون است که به صورت استوانه ای شیاردار و رفیع بر فراز شالی نهاده شده (تعداد شیارهای استوانه ۴۸ عدد است.) آنگاه گل ستون می آید که خود از چند قسمت درست شده و به نقش برگ ها و غنچه های دوازده پر و گل نیلوفر آبی و برگ های طوماری و پیچکی نخل آراسته است و قسمت چهارم، سر ستون است که به شکل گاو زانو زده دو سر پشت به پشت داده است که با گل و برگ تزیین شده است. بر فراز سر ستون، یعنی میان سر و گردن گاوهای پشت به پشت داده، سر یک شاه تیر قرار می گرفته است. ان شاه تیرها به نوبه خود تیرهای کوچک تری را حمل می کرده اند و سقف بر روی آنها نگه داشته می شده است. درگاه های غربی و شرقی هر کدام ۱۰ متر ارتفاع و ۸۲/۳ متر پهنا دارند اما درگاه جنوبی ارتفاع بیشتری داشته و بر خلاف آنها، ساده و بی نقش بوده است. در دو جانب درگاه غربی، دو گاو نر بسیار عظیم جرزهای درگاه را بر پشت خود نگه داشته اند. روی اینها به جهت غرب یعنی دشت است و بازدید کننده تازه وارد شده را می نگرند و پاهای جلویی شان بر سکوهایی که ۵/۱ متر از کف درگاه ارتفاع دارد، نهاده شده است.
این نوع “گاوان دروازه بان” در هنر آشوری سابقه داشته و در اینجا از همان سنت استفاده کرده اند اما ایرانی تنها به اقتباس بسنده نکرده و ابداعاتی هم در آن وارد کرده است.مثلاً بر خلاف نمونه های آشوری، که پنج پا دارند، این دو ابوالهول- به طور طبیعی- چهار پا بیشتر ندارند و دو پای عقبشان حالت حرکت را نشان می دهد. هر یک از گاوان ریشی بلند و مستطیل شکل دارد که با گل دوازده پر و غنچه ای از نیلوفر آبی آراسته شده و بر روی سینه، پهلوها، کپل، شانه و مازه هر یک رشته های بسیار مجعد مو، به صورت پولک های برجسته منودار است و حلقه ای از گلهای دوازده به گردن هر کدام آویخته است. در بالای سر اینها، بر جبهه درونی هر یک از جرزهای این درگاه و به صورت قرینه، سنگ نوشته ای لست که به سه زبان و سه خط میخی از خشایارشا، که بر لوحه های چهار گوش نقر گردیده است.
متن وسطی به فارسی باستان است و آن که به سوی دشت می باشد، عیلامی و آن که رو به سوی تالار دارد به بابلی یا آکدی است. مضمون هر سه جفت کتیبه یکسان است، یعنی در حقیقت دوازده نسخه از یک کتیبه، نگاشته شده که ترجمه آن چنین است:
” خدای بزرگ اهورامزدا است، که این زمین را آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یکی را شاه بسیاری، یکی را سرور بسیاری. من{هستم} خشایارشا، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهایی که مردم گوناگون دارند، شاه این جهان فراخ و دور، پسر داریوش شاه، (از تخمه) هخامنشی. گوید خشایارشا شاه: این بارگاه همه ملل (دوورثیم ویسه دهیوم) را من به توفیق اهورامزدا ساختم. بسا ساختمان های خوب دیگر در این پارسه (تخت جمشید) کرده آمد، که من برآوردم و پدرم بر پا کرد. هر آن بنایی که زیبا می نماید، همه را بهه تأید اهورامزدا، ما ساختیم. گوید خشایارشا شاه: اهورامزدا مرا بپایاد! و کشورم را و هر چه بر دست من ساخته آمده و هر چه بر دست پدرم بر پا گشته، اینها را نیز اهورامزدا بپایاد!
بر این جرزها و حتی بر تنه این گاوان گروهی از بازدید کنندگان نامی و گمنام اسم و رسم خود و تاریخ دیدارشاناز تخت جمشید را کنده اند که از میان اینها مشهور تر از همه کارستن نیبور (سال ۱۷۶۵ م.)، کاپیتان جان ملکم (سال ۱۸۰۰ م.، و دیگر بار در ۱۸۱۰م.)، سر هارفورد جونز بریجز(سال ۱۸۰۹م.)، جیمز موریه (۱۸۱۰م.)، کنت دوگوبینو، استانلی (۱۸۷۰م.) و شارل تکسیه اند.
از درگاه غربی که بگذریم وارد اتاق بزرگ چهار ستونی می شویم. دور تا دور اتاق، سکویی (به پهنای ۵۲ سانتی متر و ارتفاع ۵۲ سانتی متر) از سنگ سیاهرنگ نیک تراشیده، تعبیه کرده اند که محل نشستن میهمانان و نجبایی است که به این “اتاق انتظار” می آمده اند. در وسط سکو شمالی، یک برجستگی میز مانند و پله داردیده می شود که احتمالاً سکو و یا تختی برای یکی از حاجبان سلطنتی بوده است که می توانسته با ایستادن بر آن، از درون درگاه شرقی کاخ و درگاه شمالغربی تالار آپادانا، به درون تالار بنگرد و چشم به حاجب کنار تخت سلطنتی داشته باشد تا به محض اشاره او، گروهی را به حضور بفرستد. نمای درونی دیوارهای اتاق با کاشی های رنگین-سبز، آبی، نارنجی و جز آن –پوشیده شده بوده که گل های دوازده پر و ردیف هایی از نخل و تزئینات دیگر را نشان می داده اند. از اینها نمونه هایی به دست آمده که در انبار موزه تخت جمشید نگهداری می شود. درگاه جنوبی این تالار، به سمت حیاط بزرگی که در شمال آپادانا واقع است، باز می شود و ۱۲/۵ متر پهنا دارد و به کلی از سنگ ساخته شده بوده که اکنون تنها کف و قسمت های پایینی دو طرفش به جای مانده است. در آن دو لنگه بوده و رو به سمت داخل باز می شده و هنوز جای پاشنه هایش در گوشه های شمالی درگاه- رو به داخل تالار- باقی است که به شکل یک پاله گرد و آراسته به گلبرگ است. جنس در، از چوب بوده اما روی آن را به احتمال بسیار قوی با ورقه هایی از فلزهای گرانبها پوشانیده و با نقوش حیوانات آراسته بوده اند. این درهای بزرگ، بیشتر اوقات بسته بوده و از در کوچکی که از پایین آنها تعبیه کرده بودند، استفاده می کرده اند؛ درست همانطور که درهای بزرگ خانه های امروزی را مجهز به در کوچکی می کنند که برای رفت و آمد متواتر افراد مورد استفاده قرار گیرد.
درگاه شرقی همان وضع و اندازه درگاه غربی را دارد به جز اینکه به جای “گاوان دروازه بان” ابوالهلهایی با سر انسان، تنه گاو و بال عقاب جرزهای درگاه را بر پشت نگه داشته اند. بر این سرها تاج بلندی به شکل استوانه دیده می شود که در بالا و پایین، دو نوار مزین به گل های دوازده پر دارند و از نوار پایینی سه جفت شاخ به طور موازی روییده و شکل عدد ۸ را درست کرده اند. بال ها به صورت داس و با پرها شاه پرهای شکوهمند و موازی نمودار گشته اند و پاها استوار بر روی سکوها نهاده شده اند. روی این ابوالهول ها به سمت کوهستان یعنی به طرف مشرق است و در پیش رویشان خیابانی پهن، به طول ۹۲ و عرض ۷۰/۹ متر گسترده شده که در دو طرف، دیوارهای خشتی قطور داشته و به دروازه نیمه تمام می رسیده و از آنجا به حیاط شمالی کاخ صد ستون منتهی می شده است. در دو سوی این خیابان که خیابان سپاهان نامگذاری شده است تاقچه هایی مضرس چند لبه ای به فواصل ۷ متر از یکدیگر تعبیه کرده بوده اند که احتمالاً محل ایستادن سربازان و افسران به هنگام تشریفات بوده است. کارشناسان تعمیرات تخت جمشید، سر در درگاه شرقی را که ۸ متر طول دارد و تاج روی آن را که سنگ بزرگ تری است و منقش به برگ های نخل می باشد پیدا و تعمیر کرده سپس بر جای اصلی نصب کرده اند.از چهار ستون این تالار، دو تا به کلی افتاده و خرد شده و تکه های شکسته آنها نیز زیر آوار و یا در داخل دیوارها مانده بود. در سال ۱۳۴۴ ش. گروه تعمیراتی تخت جمشید به سرپرستی ژوزپه تیلیا و همسر دانشمندش آن بریت تیلیا، از بازمانده های این دو ستون، یک ستون کامل بر پا کردند و شکل تالار را کامل تر ساختند. داستان این پژوهش و تعمیر را در ضمیمه ۳ این کتاب آوردهایم.
گروه تعمیراتی، بسیاری از قسمتهای دیگر، مانند سکوی گرد دیوارها، درگاه ها و سردرها را تعمیر کرده و بدین گونه خصایص و نمای اصلی بنای “دروازه همه ملل” را بهتر نمایان ساخته اند. امیدوارم با تحقیقات بعدی، قطعات دیگری از آنچه تا کنون به دست نیامده، پیدا شود.
همچنان که گفته شد، “دروازه همه ملل” وضعیت یک اتاق انتظار را داشته است. درگاه غربی راه ورود به درون تالار بوده است و دو درگاه دیگر، راه خروج از آن. احتمال می رود که درگاه شرقی، راه خروج بزرگان پارسی و ایرانی به سوی کاخ صد ستون و درگاه جنوبی ویژه نجبای اقوام گوناگون تابع ایران هخامنشی بوده است که از آنجا به سمت آپادانا می رفته اند.
پیام تخت جمشید
تخت جمشید در میان هزاران اثر تاریخی ایران، اثری بیهمتاست. آثار دیگری هستند که ازنظر قدمت یا بزرگی یا ارزش هنری و معماری و یا دانش و نبوغی که در ساختشان به کار رفته، با تخت جمشید هم ردیف اند. اما شاید تخت جمشید تنها اثری است که همه اینها را یک جا دارد.
افزون بر این، تخت جمشید از حیطه یک اثر تاریخی فراتر رفته و دست کم در صد سال گذشته، نقش پررنگی در زندگی ایرانیان داشته است؛ تا آن جا که از وادی سیاست برکنار نمانده و گاه در مرکز کشاکشهای سیاسی قرار گرفته است.
تخت جمشید و هویت نو ایرانی
در سده ۱۹ میلادی، آشنایی ایرانیان با تمدن جدید اروپا موجب شد که روشنفکران ایرانی به تدریج از اشکال کهن هویت جمعی در ایران (مبتنی بر مذهب، قومیت، خاستگاه ایلی وعشیره ای و از این قبیل) فاصله بگیرند و کوششهایی را برای برپا کردن “ایران نو” با تکیه بر گفتمان جدید “هویت ملی ایرانی” صورت دهند. این گفتمان ابتدا در دوره مشروطه و سپس در دوره پهلوی اول (۱۳۲۰-۱۳۰۴خ) تکوین پیدا کرد.(۱)
دولت پهلوی با تعریفی که از هویت ملی ایرانی داشت، می کوشید تا با تکیه بر دو اصل “ایران گرایی” و “شاه پرستی” پایه های آن را محکم سازد و به مرزبندی با سایر اشکال هویتی اقدام کند. بنابراین، رجوع به تاریخ ایران باستان اهمیت بسیار پیدا کرد. زیرا در این دوره بود که ایرانیان بر محور نهاد پادشاهی حماسه ملی خود را رقم زدند و چنین پنداشته می شد که تمام افتخارات آن عصر در پرتو کفایت شاهانی چون کورش، داریوش، شاهپور، انوشیروان ودیگران به دست آمده است.کارگزاران دولت پهلوی اول، نیازمند نمودهای عینی بودند تا این شکوه و جلال را در چشم توده مردم بنشانند. از این جا بود که آثار پیش از اسلام مورد توجه قرار گرفت و خود پیداست که اهمیت تخت جمشید به مراتب بیش از هر اثری بود: همزمان با شکل گیری بزرگ ترین شاهنشاهی جهان باستان ساخته شده و نامش مترادف با نام بزرگ ترین شاهان تاریخ همچون داریوش کبیر و خشایارشا بود. به اندازه کافی بزرگ و شکوهمند بود و سند انکارناپذیری از سروری ایرانیان بر ۲۳ ملت جهان به شمار می رفت.دولت پهلوی از سال ۱۳۰۹ ارنست هرتسفلد، باستان شناس آلمانی را مأمور کاوش در تخت جمشید کرد که در آن زمان بخشهای وسیعی از آن زیر خاک بود.(۲) این کاوشها آن قدر برای دولت اهمیت داشتند که شخص رضاشاه دو بار در سال های ۱۳۱۲ و ۱۳۱۶ از تخت جمشید دیدن کرد.(۳)در مرتبه دوم، عکسهای شاه و ولیعهد در حالی که به دقت مشغول تماشای نقش برجسته های تخت جمشید بودند در مطبوعات منتشر شد.از این گذشته، در ساخت بناهای بزرگ دولتی که معمولا لقب کاخ به آن ها داده می شد، نگاه سفارش دهندگان معطوف به تخت جمشید بود. کاخ شهربانی، ساختمان اداره پست و ساختمان بانک ملی ایران از جمله مهم ترین بناهایی بودند که با درآمیختن معماری اروپایی و معماری هخامنشی شکل گرفتند. ساختار این بناها اروپایی و نمای بیرونی شان که بیشتر به چشم می آمد، متأثر از معماری تخت جمشید بود.جالب این که کاخهای رضاشاه – که در معرض دید مردم نبودند- برخلاف بناهای عمومی هیچ شباهتی به تخت جمشید یا سایر آثار پیش از اسلام نداشتند. برای نمونه، کاخ مرمر از معماری ایران در دوره اسلامی الهام می گرفت و بر فراز خود گنبدی برگرفته از گنبد مسجد شیخ لطف الله داشت.تخت جمشید و نهاد سلطنتتأکید بر گفتمان هویت ملی ایرانی در دوره پهلوی دوم (۱۳۵۷-۱۳۲۰خ) ادامه پیدا کرد. منتها تمایل محمد رضا شاه به بازسازی دولت مطلقه پهلوی – آن چنان که در زمان پدرش بود- و متقابلا موانع موجود، او را واداشت که تأکید بیشتری بر اصل شاه پرستی داشته باشد و تبلیغ نهاد سلطنت را در دستور کار قرار دهد.شاه می خواست عظمت شاهنشاهی ایران در دوره باستان را به توده مردم نشان دهد و به آن ها بقبولاند که سلطنت پهلوی در تسلسل همان شاهنشاهی و احیا کننده مجد و عظمت ایران است. از همین رو بود که تاریخ ایران در دوره مادها و تمدنهای پیش از آریایی نادیده گرفته شد تا سرآغاز آن با سرآغاز شاهنشاهی هخامنشی یکی باشد.
نقطه عطف این روند، جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی بود که در سال ۱۳۵۰ برگزار شد و طبق اسناد موجود، فکر برگزاری آن دست کم از سال ۱۳۳۷ به ذهن شاه خطور کرد.(۴) بدون تردید هیچ جایی جز تخت جمشید نمی توانست پذیرای این جشن باشد. بدین سان، ۲۲۰۰ سال پس از سقوط هخامنشیان، بار دیگر سران و نمایندگان ملل مختلف جهان در تخت جمشید گرد آمدند تا با دیدن این مکان باستانی و تماشای رژه ارتشهای ایران، به شکوه و عظمت تمدن ایران باستان پی ببرند و محمدرضا شاه را به عنوان وارث چنین دستگاهی مورد بازشناسی قرار دهند.
جشنهای ۲۵۰۰ ساله اگرچه از سوی مخالفان دولت پهلوی، نماد تکبر و اسراف کاری شاه تلقی شد، اما پس از برگزاری، این باور را که تخت جمشید نماد شاهنشاهی ایران است، نزد موافقان و مخالفان سلسله پهلوی جا انداخت؛ باوری که نگاه حکومت به تخت جمشید در فردای فروپاشی رژیم شاهنشاهی را تحت تأثیر خود گرفت.
تخت جمشید و انقلاب اسلامی
انقلاب سال ۱۳۵۷ که به برپایی جمهوری اسلامی انجامید، گفتمان هویتی دیگری مبتنی بر مذهب را دنبال میکرد. از این رو گفتمان هویت ملی ایرانی در محاق قرار گرفت. ایران گرایی از دستور کار خارج و شاه پرستی بلاموضوع شد.
البته تخت جمشید به عنوان میراث فرهنگی و اثری که در واپسین ماههای عمر سلسله پهلوی در فهرست میراث فرهنگی جهان ثبت شده بود – به رغم تندروی برخی انقلابیون- همچنان مورد حفاظت بود اما استفاده سیاسی و تبلیغاتی شاه از این اثر برآن سایه افکنده و نگاه حکومت به آن را تحت تأثیر گرفته بود.
نظر رسمی در جمهوری اسلامی چنین ابراز شده که تخت جمشید “متعلق به جباران تاریخ” و در عین حال محصول “ذوق و ابتکار ایرانی” و “مایه افتخار ملت ایران و جزو مفاخر تاریخی این کشور” است.(۵)
با این وجود، مخالفان جمهوری اسلامی به همان نسبت که این دولت از تبلیغ تخت جمشید خودداری میکرد، نمادهای تخت جمشید را ابزاری برای تبلیغ گفتمان هویت ملی ایرانی در برابر گفتمان هویت اسلامی قرار دادند. توده مردم نیز فارغ از منازعات سیاسی، تخت جمشید را سند پیشرفت تمدنی و سیادت ایران در جهان باستان تلقی می کردند و بیش از هر اثر تاریخی دیگری ارج می نهادند.
چنین بود که با گذر از سالهای آغازین پس از انقلاب، نمادهای تخت جمشید همه جا را فراگرفت. بر روی کارت پستالها ، در تقویمها و سررسیدها، در معماری ساختمانها، بر تابلوی فروشگاهها و حتی بر تارک نهادها و مؤسساتی که فعالیت هایشان تحت نظارت دولت بود. در حالی که در دهه ۶۰ یکی از دو تیم قدیمی و محبوب پایتخت از “پرسپولیس” به “پیروزی” تغییر نام داده بود، در آغاز دهه ۸۰ نام و نشان نخستین بانک های خصوصی کشور برگرفته از تمدن هخامنشی بود: پارسیان و پاسارگاد.
به تدریج، حکومت نیز به این نتیجه رسید که تا حدودی با این جریان هم آوا شود و خود را از اتهام مخالفت با مظاهر تمدن ایران باستان رها سازد. این جریان تا بدان جا پیش رفت که بخشی از حاکمیت خطوط قرمز را درنوردید و بخشهای دیگر را به این نتیجه رساند که می خواهد ذیل مفهوم “مکتب ایرانی” گفتمان هویت اسلامی را به نفع گفتمان هویت ملی ایرانی در محاق قرار دهد. چنین است که تخت جمشید بار دیگر در مرکز کشاکشهای سیاسی قرار گرفته است و برای نمونه، دعوت از سران کشورهای جهان برای حضور در مراسم بزرگداشت نوروز در تخت جمشید، خاطره جشن های ۲۵۰۰ ساله را تداعی میکند و با مخالفت روبرو میشود.
تخت جمشید؛ بنای تاریخی یا ابزار سیاسی؟
چنان که دیدیم، تخت جمشید در صد سال گذشته همواره در صحنه سیاسی ایران حاضر و نقش آفرین بوده است. چه چیزی سبب ساز این نقش آفرینی است؟ شاید بتوان به موقعیت بیهمتای این اثر در میان هزاران اثر تاریخی ایران اشاره کرد. اما افزون بر اینها تخت جمشید بنایی است که از اساس بر پایه اهداف سیاسی شکل گرفته و در گردش روزگار توانسته است ماهیت سیاسی خود را همچنان حفظ کند.
گزارش مصور این صفحه که همه عکسهای آن در دی ماه سال ۱۳۸۹گرفته شده است، نگاهی دارد به ماهیت سیاسی و اهداف دولت هخامنشی در ساخت این بنای سترگ. راوی این گزارش، آقای دکتر کامیار عبدی دانش آموخته باستان شناسی در دانشگاه های شیکاگو و میشیگان و استاد سابق کالج دارتموند در ایالات متحده آمریکاست. او هم اکنون مدرس دانشگاه و سردبیر مجله “تاریخ و باستان شناسی” در مرکز نشر دانشگاهی ایران است.
در بخش فتوگالری نیز برخی شواهد تصویری گفتار حاضر ارایه شدهاند.
سنگتراشی ها و نقوش های تخت جمشید
نقوش برجستهای که کاخهای تختجمشید را آراسته است از با اهمیتترین آثار باستانی به شمار میآید، که تا زمان حال برجای مانده است، کیفیت و کمیت این آثار چنان است که بررسیهای گستردهای را بر روی آنها لازم میسازد، لیکن تا این تاریخ هیچگونه تحلیل سبکشناسی معتبری که چاپ و منتشر شده باشد بر روی آنها انجام نگرفته است. بررسی حاضر تلاش دارد با توجه به جنبههای متفاوت سبکها و روشها، از شیوههای بکار رفته در حکاکی تا اصول طراحی، از شناسایی کار حجاران، تا توصیف پیشرفت تسلسل زمانی سبک «تختجمشید» شکاف موجود را پر کند. پیکرهشناسی و انواع مختلف نفوذ عوامل خارجی که موضوع بررسیهای بسیار بوده است، مودرد بحث قرار نخواهد گرفت.
دارویش اول (۴۸۶-۵۵۲ ق م) موجد طراحی کاخهای اصلی تختجمشید و آرامگاه خود و نقشرستم بوده است. کار ساختمانی در طول سلطنت پسر او خشایار اول (۴۶۵-۴۸۶ ق م) و نوهاش اردشیر اول (۴۲۵-۴/۴۶۵ ق م) ادامه یافت، لیکن صرفنظر از بعضی تغییرات و تجدید ساختمانها در دوران اردشیر سوم (۳۳۸-۸/۳۵۹ ق م) سایر پادشاهان هخامنشی با آنکه آرامگاههای خود را در نقشرستم و مشرف بر صفه تختجمشید بنا کردند، بر روی صفه هیچ ساختمانی نساختند، کاخها و شهر تختجمشید در ۳۳۰ ق م بدست اسکندر تخریب شد، و از آن زمان تا شروع حفاریهای قرن اخیر وضعیت آنها تقریباً بدون تغیرر باقی ماند.
منطقه کاخ تختجمشید به سه بخش تقسیم شده است: سطح صفه (تختجمشید) که ساختمانهای اصلی روی آن قرار گرفتهاند، ساختمانهای واقع در دشت به طرف جنوب و غرب صفه و سرانجام سراشیبی تپه بلند به طرف شرق صفه، در حدود دوازده ساختمان بر روی صفه ساخته شده بود و بیشتر آنها به وسیله نقوش برجسته آرایش شده بودند، نقوشی که روی سردرها، پلکانها و چهارچوب درها و پنجرهها کنده شده بودند. زمینه اصلی این نقوش نشانگر تجلیل پادشاهان ایرانی است که در صحنهها شاخص است. حال شاه چه در حال قدم زدن و عبور از درهای کاخ خویشتن و چه جلوس کرده بر تخت و در حال پذیرش هدایا از مردم تحت فرمان خویش است.
سالمترین نقوش برجسته آنهایی هستند که در جبهه شرقی آپادانا و بر روی پلکانهای ساختمان مرکزی قرار گرفتهاند، هر دو قسمت زیر آوار دیوارهای خشتی فرو ریخته محفوظ ماندهاند. نقوش برجسته آپادانا عموماً شاه را نشسته بر تخت نشان میدهند، در حالی که در جلوی او بیست و سه هیأت از مردم تحت حکومت مشغول تقدیم هدایای ارزشمند و فوقالعاده هستند، و در پشت سر شاه ردیفهای نگهبانان، اسبان، ارابهها، و بزرگان دربار مستقر شدهاند. بر روی پلکانها و کنار دستاندازها تعداد زیادی سرباز پارسی صف کشیدهاند. در جمع، بیش از ۸۰۰ نقش بر روی جبهه شرقی آپادانا کنده شده است. همین صحنه، که به صورت معکوس تراشیده شده است، بر روی جبهه شمالی به چشم میخورد، لیکن از آنجا که این جبهه در طول قرون در معرض عوارض جوی قرار داشته، به صورت بدی فرسوده شده است. روی سر در پلکانهای شمالی ساختمان مرکزی نگهبانان در اندازه معمولی قد انسان دیده میشوند، و در همین حال اشراف درباری در لباسهای پارسی یا مادی در حال بالا رفتن از پلهها هستند، و در آن دستاندازها صفوف سربازان پارسی مستقر شدهاند. در اینجا در حدود ۴۰۰ نقشبرجسته وجود دارد. در بخش بیرونی پلکانهای جنوبی همان ساختمان کمانداران پارسی، و در بخش درونی، مستخدمین در پوشش پارسی و مادی مشاهده میشوند، پلکانهای کاخهای خشایارشاه، داریوش، و اردشیر سوم نیز با نقوش برجسته سربازان پارسی و مستخدمین آرایش شده است، درحالی که پلکانهای غربی کاخ داریوش و کاخ اردشیر اول با نقوش هیاتهای ملل تابعه و مستخدمین آرایش یافته است. به هر حال، این نقش برجسته ها در اثر عوارض انسانی و جوی آسیب دیده است.
بر روی چهار چوب درهای کاخ داریوش، کاخ خشایارشاه، حرم و ساختمان مرکزی شاه در زیر سایبانی دیده میشود که مستخدمین درباری او را همراهی میکنند. بر روی دیگر آستانههای درها یک قهرمان شاهی با نوعی حیوان وحشی افسانهای درحال جنگ تن به تن است، ویا شاه بر تخت خویش جلوس کرده و تخت بر روی سکویی است که مردم امپراتوری به جای مردم این کار را به عهده دارند.
نقوش اگر چه بسیارند لیکن به طرز خارق العادهای همسان میباشند. پیکرههای منفرد، نه یک بار و دوبار، بلکه در حالی که سربازان روی پلکانها و کنار نردهها صف کشیدهاند چندین صدبار با حالتی یکسان تکرار میشوند. گوناگونی صحنه کم است، و بسیاری از آنها با شیوههای یکسان تکرار میشوند طرح چهره یکسانی برای پارسیان، مادها و بیشتر بیگانگان نشان داده شده است. پارسها بلا استثناء جامههای بلند (ردا) چیندار پوشیدهاند، و این جامهها درچند نقش محدود گوناگون نشان داده میشود، درصورتی که مادها همگی ملتبس به لباسهای بدون آستینی هستند که بلندای آن تا روی زانوانشان میرسد. این همسانی ما ظاهراً کار حکاکی نقوش را بسیار سادهتر و مکانیکیتر میسازد، و مقدار شکلهای مختلف و حالات استفاده شده در تخت جمشید درمقایسه با تعداد کل نقوش ناچیز است.
بیش از ۳۰۰۰ نقش بر روی ساختمانها و مقبرههای تخت جمشید ایجاد شده است. در سایر بناهای هخامنشی نقوش کمی وجود دارد. ۳۲ نقش در پاسارگاد، ۱۴ نقش در بیستون، ۸ نقش در کانال ستون سنگی مصر که به وسیله داریوش اول ساخته شده، و تعداد کمی درشوش، بابل و تل حکوان. حتی اگر این امکان درنظر گرفته شود که تعداد بیشتری از این نقوش از بین رفته باشند، نمیتوان تصور کرد که قبل از ساختن تخت جمشید صنعت پیکرتراشی و حجاری قابل ملاحظهای در پارس وجود داشته است.
نقوش برجسته تختجمشید از قرن هفدهم در اروپا شناخته شده است. در دهه ۱۹۳۰ هیأت آمریکایی، ابتدا تحت سرپرستی ارنست هرتسفلد و سپس اریک اشمیت، حجاریهای بسیاری را که عبارت بودند از جبهه شرق آپادانا، دو پلکان ساختمان مرکزی، و روی اورتواستات که به خزانه انتقال یافت، کشف کرد. این اکتشافات تعداد نقوش برجسته شناخته شده در تختجمشید را به دو برابر افزایش داد و از آنجا که آنها در شرایط تقریباً کاملی هستند، بایستی مبنای هر نوع بررسی برای شناخت سبک نقوش برجسته تختجمشید قرار گیرند. نتایج حاصله از حفاریهای هیأت آمریکایی در سه جلد کتاب بسیار جالب انتشار یافت، کتابهایی که شامل موارد گسترده از کلیه بناهای واقع به روی صفه میباشند. لیکن علیرغم خارقالعادهبودن کتاب تختجمشید اشمیت از کلیه جوانب، پیداست که وقتی به توضیح دادن نقوش برجسته میپردازد، فقط از روی عکسها به بررسی پرداخته است. این بدان معنی است که او بعضی موارد اصولی را نادیده گرفته است، مثل نشانه های مربوط به حجاران، و در اینجاست که استنادهای او ناکافی است. در این اواخر تلاشهای بسیاری به وسیله آقا و خانم تیلیا انجام گرفته است. این مطالعات بر اساس کار دقیق بازسازی در تختجمشید بوده است، کار بازسازی از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۹ به مسئولیت آنان ادامه داشته است.
ابزارها:
سنگ تراشی زمان هخامنشی به تفصیل به وسیله آن بریت تیلیا و کارل نایلندر مورد بررسی قرار گرفته است. در اینجا من فقط کار بر روی نقوش برجسته را مورد بحث قرار میدهم. روشهای حکاکی را میتوان به بهترین وجه بر روی بخشهای ناتمام نقوش برجسته مشاهده کرد، و تقریباً هر مرحله از کار می تواند در جایی در تخت جمشید مورد شناسایی قرار گیرد. در بعضی از موارد می توانیم از روی علائم به جا گذاشته شده روی سنگ تعیین کنیم چه ابزاری و به چه ترتیبی در آن به کار رفته است. ابزارهای آهنی، چه کلنگ و چکش (با دسته افقی) یا قلم سر تیز و اسکنه (که با پتک چوبی به آن ضربه می زنند) مورد استفاده قرار میگرفت.
هریک از این دو گروه را می توان به ابزارهای سرتیز، لبه دار و نوع دندانه دار از هر اندازه و وزنی تقسیم کرد. کلنگ سنگین برای سنگتراشی وشکل دادن ابتدایی با توجه به اینکه تکه سنگی که بایستی برداشته شود به چه اندازه است با ضربه عمودی و با ضربه سریع و لب شکن مورد استفاده قرار می گرفت. مرحله بعدی احتمالا استفاده از قلم های تخت و پتک چوبی بوده است. برای تهیه یک سطح صاف معمولاً از چکش لبه دار و بطور عمومیتر و شاید با گذشت زمان، از چکش دندانه دار استفاده می شده است. پس از آن بطور پی در پی چکش های ظریفتر همراه با استفاده از قلم های لبهدار به کار میرفته است. در جزئیات از قلمها و اسکنه های لبهدار تخت و باریک استفاده میشده است. آخرین مرحله صاف کردن سطوح بوسیله مواد ساینده از درجات مختلف و آب بوده، و سرانجام برای زدودن خراش های باقیمانده، از عمل سایش با مالیدن سنگ با همان درجه سختی یا سرب یا چرمی که احتمالاً پوست کوسه بوده استفاده میشده پس از آن نقوش برجسته رنگ می شدند.
در این مختصر ابزارها و طرز کاربرد آنها به طور خلاصه بیان شده است، لیکن در اینجا باید به نکتهای اشاره کنم، در هر مرحله حجار یا بنا میتوانست از انواع مختلف ابزارها سود ببرد: بسته به آموزش و استنباط شخص خود و هم چنین اهمیت کاری که انجام میداد از قلم با کلنگ، ابزار لبهدار یا دندانهدار استفاده میکرد، علاوه بر این تشخیص علامت بجا گذاشته شده بوسیله یک کلنگ با آنچه که یک قلم بجا میگذارد، و تفاوت بین اثر چکش لبهدار از قلم درز صاف، با چکش دندانهدار از اسکنه دندانهدار مشکل است.
هیچ گواهی برای کاربرد مغارهای گرد یا مغار، اره، سوهان تخت یا سوهان وجود ندارد. حفرههای کوچک برای متصل کردن تزئینات فلزی و مجاری ریختن سرب مذاب بوسیله مته ساخته میشدند، احتمالاً متههای کمانی با استفاده از سرمته کوتاه و ساینده لیکن از تکنیک ((مته چرخان)) که در صنعت پیکرهسازی یونان رواج کامل داشت استفادهای به عمل نیامده است. از خراطی در معماری سنگ استفاده نشده است، لیکن در کار چوب، فلزکاری و برای صنعت ساخت ظروف سنگی و مهرهای استوانهای از آن استفاده شده است.
نشانهای از سایر ابزارهایی که بوسیله حجاران و بنایان مورد استفاده قرار گرفته است باقی نمانده. یکی از این ابزارها همان گونیای بنایان است که مشتمل بر یک لبه صاف، یک گوشه قائمه، یک تراز و یک شاقول است. گونیا و تراز می توانند از هم جدا باشند، و شاید به همین دلیل است که بعضی از بنایان نشانه مشخصه خود را برای تراز A و برای گونیا ….. انتخاب می کنند. علاوه بر اینها، اندازهگیرهای نخی، خطکشهای چوبی، پرگار تقسیم برای کشیدن دایره، ریسمان، و رنگ مورد استفاده قرار گرفته است. احتمال دارد که به منظور وارسی و بازدید قالبها وشاید برای تراشیدن نقوش برجسته از شابلونهای چوبی پیش ساخته استفاده میشده است.
نقاشی و ترصیع
وقتی هرتسفلد نقوش برجسته آپادانا و ساختمان مرکزی را از زیر خاک بیرون آورد اثرات بسیاری را از رنگهایی که به انها چسبیده بود یافت، لکن متأسفانه جزئیات زیادی از آن را ثبت نکرد. امروزه آثاری از آن رنگها هنوز باقیمانده است، به ویژه روی نقوش برجستههای تالار صدستون، جایی که نقش اهورمزدا و سکوبهای نشیمنگاه مربوط به تخت سلطنتی رنگ اصلی خود را حفظ کردهاند. در محل های دیگر رنگ قرمز بر روی بعضی از لبها، پره های بینی و چشمان نگهبانان پارسی در ایوان سر پوشیده ساختمان مرکزی، در دهان و پرههای بینی نقوش سرستونها، در پرههای بینی قهرمانان در نقوش برجسته آپادانا و روی نقش شاه روی درهای ساختمان مرکزی وجود دارد. عناصر مختلفی درسایه یکنواخت از قرمز، سبز، آبی و احتمالاً زرد رنگ شدهاند، رنگهای دیگر، مثل سیاه، ساخته شده از دوده، ممکن است به مصرف رسیده باشد ولی اثری از آن باقی نمانده است. برای کمک به نقاش در کار رنگ زدن گاهی اوقات انگارههایی روی سطح سنگ بوسیله خراشیدن به وجود میآوردهاند. شیرها، علائم روی بازو و طرحهای گل و بوته ای دیده شده اند که روی لباسها در کاخ داریوش، کاخ خشایارشاه، ساختمان مرکزی و اندرونی وجود داشته است، با اجرای این روش، شاه، تنها نقشی است که با البسه طرح دار از نظر شکوه و جلال و رنگ آمیزی روشن و واضح و ابعاد و اندازه خود از دیگران تمیز داده می شود.
در طول باقیمانده این مقوله خواننده بایستی به خاطر داشته باشد که بسیاری از جزئیاتی که در حال حاضر آشکار شده اند در زیر رنگ محو گشته بودند. به ویژه بخش های کامل نشده نیز همه رنگ شده بودند. مفهوم نیست که نقش ها تا چه حدودی رنگ شده اند برای مثال، ما نمی دانیم آیا پوست پیکره ها رنگ آمیزی شده بوده است یا نه و یا چه رنگی برای رنگ آمیزی لباس سربازان به کار رفته است. این که گفته شده است که سطح سنگ ها از روی قصد به صورت ناهموار گذاشته شده تا رنگ را بهتر به خود بگیرد حقیقت ندارد، و در واقع به طور طبیعی این بخش های صاف تر بوده اند که رنگ روی آنها حفظ شده است.
بعضی از حجاری های برجسته و سر ستون ها با سنگهای رنگی یا فلز ترصیع شده اند و یا با برگه و ورقه طلایی تزیین گشته اند. بر روی پیکره شاه در کاخ داریوش، کاخ خشایارشاه و ساختمان مرکزی تاج و بعضی از جواهر ها در سنگ کار گذاشته است، تصور بر آن است که گردن بندها، الگوها و تاج ها از فلزات و سنگهای گرانبها ساخته شده است. بعضی اوقات ریش ها نیز، شاید با سنگ آبی مصری حجاری شده اند. در کاخ P در پاسارگاد سوراخهایی می توان در روی کفش یا لباس پادشاه مشاهده کرد که برای کار گذاشتن تزئینات بوده است.
مدت زمان ایجاد نقوش
تخمین مدت زمانی که برای حکاکی یک نقش تنها صرف شده است مشکل است. مدت این زمان به عوامل بسیاری بستگی دارد، مهارت و تجربه هنرمند، کیفیت نظارت، تقسیم کار بین حجاران، و همچنین نوع حجاری برجسته و مشخصات سنگ. با نگرش به این عدم اطمینان ها، ممکن است حتی پیشنهاد کردن مدت زمان تخمینی ناهنجار به نظر برسد، لیکن موضوع آنقدر جالب است که هر تخمینی هر قدر هم تقریبی باشد ارزش توجه کردن دارد.
به طوری که از بررسی نقش های سپردار روی بالکن آپادانا مشخص شده است، چون بخشهای مختلف نقشها احتمالاً به وسیله حجاران متفاوت حکاکی شده است، حداقل زمان لازمبرای تکمیل نقش، مدتی بوده است که جزئیات سر نقش حکاکی شده اند. اگر کسی این زمان را بداند و تعداد حجارانی را که متخصص حکاکی سر پیکره بوده اند نیز در دست داشته باشد، می توان زمان حکاکی یک نمای کلی را محاسبه کند. به عنوان یک تخمین تقریبی، بین سه تا شش روز صرف می شده است تا سر یکی از کوچکترین نقشها حک شود و حداقل دو برابر این زمان برای حکاکی سر یکی از بزرگترین پیکره ها صرف می شده است. سه استاد بنای سنگ کار سه ماه برای تکمیل کردن یک ته ستون آپادانا پس از آن تکه سنگ بریده شده و به محل حمل می شد وقت صرف می کرده اند. با توجه به این ارقام، تخمین حاصله در بالا ممکن است خیلی اندک باشد. در فصل چهارم خواهیم دید که دو تیم از حجاران بر روی جبهه شمالی ضلع شرقی آپادانا، جایی که ۲۴۲ کماندار کوچک و نگهبان و ۱۳۶ نیزه دار، مهتر و اشراف متوسط القامه وجود دارد، کار کرده اند، در هر تیم تعدادی حجار بوده است، لیکن روی هم رفته در هر تیم یک یا دو حجار سر نقش ها را حکاکی کرده اند. برای حکاکی این نما حداقل دوازده ماه وقت صرف شده است، ولی احتمالاً زمانی دو یا سه برابر آن برای این کار لازم بوده است.
نگاهی به چند سنگ نبشه تاریخی در نزدیکی پارسه
سنگ نبشته های دوران ایران باستان، زبان گویا و مستند گذشته این سرزمین هستند. برای پژوهش پیرامون فرهنگ و باورهای مردم این سرزمین و آنچه به گذشته تاریخی ایران تعلق دارد، این سنگ نبشته ها دربرگیرنده آموزه هایی ارزشمندند. بدون شک نقطه آغاز میراث کهن ایران، ریشه در این اسناد دارد.
در تمامی نقوش برجسته و کنده کاری های ایران باستان صرف نظر از ارزش والای هنری و میزان دقت و مهارتی که در خلق این آثار به کار رفته، نام ایزدان آریایی ها همانند اهورامزدا، آناهیتا، مهر، ناهید و… به چشم می خورند.
این وجه فرهنگی سنگ نبشته ها در عهد هخامنشی پررنگ تر است و در دوران اشکانی و ساسانی با اندکی تفاوت به چشم می خورد.
سنگ نبشته های باقیمانده از عهد اشکانیان بیانگر تنوع باورهای دینی ایرانیان آن دوران است. در این آثار، پادشاه در برابر مکانی که برای اهدای قربانی و نذورات تعبیه شده بود و در بالای آن مشعل و نماد بالدار فروهر حک شده، خودنمایی می کند که در دستانش چیزی به عنوان نذر و نیاز قرار دارد.
در سنگ نبشته های باقیمانده از دوران هخامنشی، شهریاران این سلسله که به باورهای آسمانی، آیین های ملی و دینی و بویژه فرهنگ ایران بسیار اهمیت می دادند، پس از ستایش اهورا مزدا مردم را هم به پیروی از فرامین او سفارش می کردند. این موضوع در منشور کورش، سنگ نبشته های داریوش در نقش رستم، بیستون، شوش و تخت جمشید و خشایارشاه و اردشیر در تخت جمشید دیده می شود.
در واقع شهریاران ایران، در این سنگ نبشته ها باورهای آسمانی و فرهنگی اقوام آریایی ایرانی را متناسب با زمان به آیندگان منتقل کرده اند.
به هر حال هنر ایران عهدباستان مانند ریشه سرسبزی، خرمی و جاودانگی درخت میراث فرهنگی و تمدن ایران است و باورها و آداب و رسوم اقوام ایرانی هم شاخ و برگ آن است.
● نقش رستم
این اثر در دل کوه از دوران هخامنشیان که در نزدیکی تخت جمشید واقع شده، بر جای مانده است. برخی آثار هنری و پیکره ها و آرامگاه های شهریاران عهد هخامنشی، اشکانی و ساسانی، آتشگاه ها، پرستشگاه ها و بنایی معروف به کعبه زرتشت در روبه روی کوهی که نقش رستم بر آن خودنمایی می کند به چشم می خورند.
نقش رستم نمایانگر علامت ها و نشانه هایی است که پادشاهان، خاندان ها، نجیب زادگان، بزرگان اشراف ایران و شخصیت های بزرگ دینی و سیاسی آن دوران با آن نشانه ها، قابل شناسایی هستند.
قدیمی ترین نقش هایی که در نقش رستم کنده شده به نخستین پادشاهان هخامنشی از جمله کورش، کمبوجیه، داریوش و خشایارشاه تعلق دارد. الگوی معماری آنچه در نقش رستم و سایر آثار تاریخی کهن در تخت جمشید، استخر و بیشاپور بنا شدند در جنوب کازرون و نقاط دیگر را می توان در پاسارگاد پیدا کرد.
به بیان دیگر، آثار باستانی پاسارگاد، الهام بخش معماری های بعدی ایرانیان از جمله نقش رستم، نقش رجب، سر مشهد (در جنوب کازرون)، استخر، تخت جمشید و مناطق دیگر بوده است.
نکته: آثار باستانی پاسارگاد، الهام بخش معماری های بعدی ایرانیان از جمله نقش رستم، نقش رجب، سر مشهد (در جنوب کازرون)، استخر، تخت جمشید و مناطق دیگر بوده است
کتیبه ای از داریوش کبیر در نقش رستم وجود دارد که در آن از مطیع ساختن «سکا های آن سوی دریا» که احتمالا در جنوب غرب روسیه سکونت داشته اند نام برده می شود.
کتیبه ای هم به خط آرامی در این آرامگاه وجود دارد که تقریبا تمامی قسمت های آن ناخوانا و از بین رفته است که به ظن قوی این کتیبه را سلوکیان از خود به جا گذاشته اند.
اردشیر و پسرش شاهپور ساسانی نیز در نقش رستم و کعبه زرتشت آثار فراوانی که حاوی شرح جنگ ها، فتوحات و باورهای فرهنگی و دینی شان است، خلق کرده اند. شرح درهم شکستن امپراتور روم توسط شاهپور در یک نقش برجسته که در آن والریانوس در پای او افتاده از دیگر آثار مهم نقش رستم است.
شاهپور کتیبه ای بر دیوار آتشگاه موجود در نقش رستم نوشته که در آن شرح کامل اقدامات حکومتی، سیاسی، نظامی و پیروزی ها و اعتقاداتش را توضیح می دهد.
آثاری از اقوام عیلامی نیز در نقش رستم به چشم می خورد. زبان و خط عیلامی یکی از مواردی است که کتیبه های عهدباستان در کنار الفبا و زبان یونانی و بابلی مورد استفاده قرار می گرفت و این دلیل نفوذ و اهمیت اقوام عیلامی و تمدن آنها در دوره هخامنشی است. بعلاوه اطلاعاتی در زمینه فرهنگ تمدن آنشان در آثار عیلامی نقش رستم دیده می شود.
● کعبه زرتشت
کعبه زرتشت، عمارتی مکعبی شکل است که در مقابل ارتفاع نقش رستم قد برافراشته است. از جنبه معماری، کعبه زرتشت بسیار دقیق و ظریف ساخته شده به طوری که در مقاطعی از عهد باستان برای تعیین ساعت روزانه از آن بهره برداری می شده است.
تابش آفتاب بر این عمارت و سایه آن روی زمین موجب تعیین دقیق ساعت در طول روز می شد. در کعبه زرتشت، آتش مقدس برای برگزاری آیین های تاج گذاری، اعیاد و جشن های ملی و دینی همانند نوروز و مهرگان نگهداری می شد و در آن، مکانی هم برای نذورات و قربانی کردن حیوانات در مراسم تعبیه شده بود.
چنین مکانی در دیگر بناهای موجود در اطراف تخت جمشید از جمله نقش رجب و استخر هم وجود دارد.
● نقش رجب
این اثر نیز در نزدیکی تخت جمشید قرار دارد. آثاری از پیکره های دوران باستانی را در نقش رجب شاهدیم که علائم بازشناسی خاندان های ایرانی را به ما نشان می دهد. در نقش رجب، کرتیر، موبد موبدان ساسانی، کتیبه ای از خودش بر جای گذاشته که در آن انگشت خود را به نشانه احترام بلند کرده است.
کرتیر به تنهایی آیین زرتشتی را تدوین، احیا و تفسیر و حتی حکم تکفیر و ارتداد برای پیروان آیین صادر می کرد. شاهپور، بزرگ ترین پادشاهی بود که از کرتیر و آموزه ها و برداشت های دینی او حمایت کرد. پیکره و سنگ نبشته کرتیر پشت سر شاهپور در نقش رجب، نشان از توجه شاهپور و دادن اجازه به او برای کندن این سنگ نبشته است، زیرا مجوز ایجاد تندیس یا سنگ نبشته (کتیبه) در انحصار و اختیار شاه بود. کرتیر در سنگ نبشته ای در نقش رجب منشوری دینی در باب آیین زرتشتی ارائه داده است.
سنگ نبشته ای دیگر پشت نقش برجسته شاهپور ساسانی از کرتیر وجود دارد که ۸۱ سطر است و تمام آن پیرامون آیین زرتشتی سخن گفته است. سنگ نبشته ای مشتمل بر ۵۹ سطر که ۲۵ سطر آن با آنچه در نقش رجب هست، در عمارت باستانی سر مشهد واقع در جنوب کازرون پیدا شده است.